متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان انکار | افسانه‌نوروزی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

سلام. به نظرتون انکار رو بفرستم برا چاپ یا تو انجمن فروشی بشه؟ دلیلاتون رو بهم بگید. تو دوراهی موندم

  • بفرست برا چاپ

  • تو انجمن فروشی کن


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #41


«به‌نام او»

سلام به افسانه‌ی عزیز و جانِ دل.

صبح شما بخیر.



1. تا حالا روند رمان چطور بوده؟

خب بخوایم از اولِ رمان ریز ریز تحلیل کنیم، مقداری اوایل کند بود و روندِ چندان صعودی‌ای رو شاهد نبودیم. حالا به هر جهتی کند شده بود، قطعاً خودتون واقف هستيد.

این‌که یک مقدار این مهمانی‌ها کثیر شد و به جهت این‌که شخصیت‌ها هم تعداد بسیار داشتند، قطعاً توصیفات هم زیاد می‌شد و لیکن، بعد از یک مدتی گویا روی غلتک افتادید؛ چرا که نقاطِ اوج رو درست جایی که باید، گذاشته بودید و یک‌جوری این روند رو از یک‌نواختیِ تمام خارج کردید؛ مثل زمانی که حافظ اون ناشناس رو شناخت یا موضوع مربوط به سوری و ورودِ تعجب‌برانگیزِ جاوید و فهمیدن حافظ از این روابط... که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Afsaneh.Norouzy

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #42
اول از همه واقعا باید با ذوق بگم که بالاخره رمانتو تموم کردم و میتونم مستقیم هر پارتی بذاری بخونم ووووویییی:105:


1. تا حالا روند رمان چطور بوده؟ خب روراست بگم تا حالا خیلی خوب بوده ولی این پست های آخرش به نظرم مهنا باید یکم سرسخت تر رفتار میکرد:blinksmiley:
آخه ببین این اتفاقی که برای مهنا افتاد چیزی نیست که بشه به این راحتی ها فراموش کرد
مشخصا عشق بینشون خیلی خوب میتونه این مشکل رو رفع بکنه اما باتوجه به اینکه حافظ هنوز حتی اظهار پشیمونی نکرده یکم دور از انتظاره... البته بازم این نظر منه:big-grin:


2. بوده جایی که خسته بشید و بخوایید تند تند پست ها رو رد کنید؟
حقیقتا همون صفحه ی اول فقط
بعدش با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #43
اول از همه واقعا باید با ذوق بگم که بالاخره رمانتو تموم کردم و میتونم مستقیم هر پارتی بذاری بخونم ووووویییی:105:
واقعا خسته نباشی گلم
این همه پارت رو پا به پای من اومدی :)


1. تا حالا روند رمان چطور بوده؟
خب روراست بگم تا حالا خیلی خوب بوده ولی این پست های آخرش به نظرم مهنا باید یکم سرسخت تر رفتار میکرد:blinksmiley:
آخه ببین این اتفاقی که برای مهنا افتاد چیزی نیست که بشه به این راحتی ها فراموش کرد
مشخصا عشق بینشون خیلی خوب میتونه این مشکل رو رفع بکنه اما باتوجه به اینکه حافظ هنوز حتی اظهار پشیمونی نکرده یکم دور از انتظاره... البته بازم این نظر منه:big-grin:

[COLOR=rgb(250...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

BLACK.MOON

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
4,672
امتیازها
20,913
مدال‌ها
10
  • #44
خخخ آره تا این حد اقرار نمی‌کنم. جیگرم حال اومد:)
ویرایش برای چی؟ نبتدی رمان رو که درجا سکته می‌کنم ها!
خب راسته که خوبه واکنشم شاید یک درصد از ذوق رمانت بود
اگه الان پیشم بودی، چنان بغلت می‌کردم که له می‌شدی
مدیونی فک کنی خیلی پروام ها!
کلا من زیادی علاقه دارم به نویسنده‌های مورد علاقم:) یکشم شمایی که الان خعلی دوست دارم
من افسانه دوس
من تعداد افراد کمی رو دوست دارم چ مجازی چ واقعی
الان از ذوق رمانت دارم میترکم
خیلی دوسش داشتم
از همه چیه رمانت و شخصیتاش و زندگیاشون خوشم اومد
بیشتر از هر رمانی واقعی‌تر شبیه زندگیا‌ی امروزیه
خیلی جالب، زیبا و روان
خیلیم کنجاویه من رو تحریک کرد
خیلیم دوسش داشتم
اصلا هیچیش هیچ غلط و مشکلی نداشت
بعید نیس این چیزا که مشکلی یا نقصی توی رمان نیست چون نویسنده‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : BLACK.MOON

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #45
افسانه هرکاری میکنی
فقط اون قسمتی رو که حافظ میفهمه اشتباه کرده رو خیلی بُلللللللدددد کننننن
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #46
تند تند هم پست بذار خدایی


یه سوال:
جاوید خیلی سیب زمینی بود توی اون پسته یا من اینطوری حس میکنم؟ :thinking:
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #47
خخخ آره تا این حد اقرار نمی‌کنم. جیگرم حال اومد:)
ویرایش برای چی؟ نبتدی رمان رو که درجا سکته می‌کنم ها!
خب راسته که خوبه واکنشم شاید یک درصد از ذوق رمانت بود
اگه الان پیشم بودی، چنان بغلت می‌کردم که له می‌شدی
مدیونی فک کنی خیلی پروام ها!
کلا من زیادی علاقه دارم به نویسنده‌های مورد علاقم:) یکشم شمایی که الان خعلی دوست دارم
من افسانه دوس
من تعداد افراد کمی رو دوست دارم چ مجازی چ واقعی
الان از ذوق رمانت دارم میترکم
خیلی دوسش داشتم
از همه چیه رمانت و شخصیتاش و زندگیاشون خوشم اومد
بیشتر از هر رمانی واقعی‌تر شبیه زندگیا‌ی امروزیه
خیلی جالب، زیبا و روان
خیلیم کنجاویه من رو تحریک کرد
خیلیم دوسش داشتم
اصلا هیچیش هیچ غلط و مشکلی نداشت
بعید نیس این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #48
افسانه هرکاری میکنی
فقط اون قسمتی رو که حافظ میفهمه اشتباه کرده رو خیلی بُلللللللدددد کننننن
یه جوری بلد کنم تا عمر داره یادش نره مرتیکه -_

اصلا میذارم وقتی بفهمه اشتباه کرده که دیگه هیچ کاری از دستش برنیاد و بسووووزه :128:
نظرت چیه؟
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #49
تند تند هم پست بذار خدایی


یه سوال:
جاوید خیلی سیب زمینی بود توی اون پسته یا من اینطوری حس میکنم؟ :thinking:
جاوید فقط نمیخواد حرمت بشکنه
بعدم دستش به جایی بند نیست که
فعلا دور دور حافظه!
بذا بتازونه
جاوید صبرش زیاده و منطقش هم همینطور
وقتی مهنا التماس کرد که تموم کنن جاوید عقب کشید
چون حالِ مهنا خیلی براش مهم بود.
و در ادامه هم میفهمی که خیلی هم سیبزمینی نبوده بعد رفتن اون دو تا از ویلا یه کارهایی میکنه!
کارهایی به سودِ مهنا!
صبرررر کن
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

BLACK.MOON

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
4,672
امتیازها
20,913
مدال‌ها
10
  • #50
سلامی دوباره به افسانه جون
انقدر حرص خوردم از دست حافظ
اصلا نذاشت توضیح بده
آخه چه کاری بود کرد خدایی!؟
نه به عصبانی شدنش
نه به بی‌فکری و کارای دیگه‌ش:(((((((
اصلا موقعی که حافظ می‌فهمه اشتباه کرده رو جوری بنویس که دل منم خنک شه خدایی
منتظر پست جدیدم:)))
 
امضا : BLACK.MOON

موضوعات مشابه

عقب
بالا