داستان کودک داستان کودک مدرسه‌ی دوقلوها | EUROS کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع EUROS
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 170
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

EUROS

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
12/8/17
ارسالی‌ها
3,697
پسندها
32,185
امتیازها
71,673
مدال‌ها
33
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کودک: 10
ناظر: Z Dark ⚡ Thunder

به نام خدا
نام داستان: مدرسه‌ی دوقلوها
نویسنده: EUROS
ژانر: #علمی_تخیلی

جنسیت: همه
برای نوجوان

خلاصه: یک سفر، سفری هیجان‌انگیز به جایی که حتی در خواب هم نمی‌بینید.
سفر به جایی که گرمایش، حتی سنگ‌ها را هم آب می‌کند... .
چه کسی برای رفتن به این سفر داوطلب می‌شود.
 
آخرین ویرایش
امضا : EUROS

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
4/6/19
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,299
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
سطح
43
 
  • #2

571357_4723445dbe2ad16fea95eed48e88b81c.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید!
**تاپیک جامع اعلام پایان تایپ داستان کودک کاربران**

دوستان عزیز برای سفارش جلد داستان کودم خود در همان ابتدا در تاپیک زیر اعلام کنید!
♥♥تاپیک جامع درخواست جلد♥♥

و برای دریافت جلد خود بعد از تگ شدن به تاپیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

EUROS

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
12/8/17
ارسالی‌ها
3,697
پسندها
32,185
امتیازها
71,673
مدال‌ها
33
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
با صدای انفجاری که در خانه پیچید، چشمانش را باز کرد. حدس زدن ماجرا برایش خیلی هم سخت نبود؛ برای همین بدون ‌این‌که ذره‌ای ترس به دلش راه دهد، خیلی آرام پتو را کنار انداخت و بلند شد. نگاهش را در اتاق نسبتاً مرتبش چرخاند و با دیدن عقربه‌های ساعت که به طرف هشت پا تند کرده بودند، چشمانش گرد شد. با عجله از اتاقش خارج شد و قبل از هر کاری به طرف زیرزمین دوید و شروع به غرغر کرد:
- معلوم نیست باز، سرش با کدوم اسباب بازیش گرمه.
همین‌طور مشغول غرغر کردن بود که با باز کردن در زیرزمین، دهانش بسته شد. بین جیغ زدن و فرار کردن مردد بود. با دستی که کنار صورتش تکان خورد، فرار کردن را انتخاب کرد؛ ولی صدایی آشنا متوقفش کرد:
- نترس! منم. داشتم رو این کار می‌کردم که ترکید.
و بعد هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : EUROS
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا