- تاریخ ثبتنام
- 26/7/18
- ارسالیها
- 1,795
- پسندها
- 63,484
- امتیازها
- 77,373
- مدالها
- 33
- سن
- 28
سطح
44
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #11
صفحه دوم...
برای من، نوشتن، سختترین کار دنیا بعد از حرف زدنه!
حوله بلند را سراسیمه به تن کردم. کلاه بزرگش را حایل موهایی که گوجهای پیچیده بودمشان کردم. بینیام را بالا کشیدم و بعد از تسلطی نمادین از حمام بیرون رفتم. آرش را بچه به بغل روبهروی آینهی قدی و حاشیه مات نزدیک به اتاقها دیدم. درحالی که سارال متعجب از دیدن خود و پدرش در آینه صداهای نامفهومی از خود درمیآورد، آرش ناشیانه برایش آهنگی را زمزمه میکرد. میدانستم خستهاش کرده و اگر مجبور نبود نقنقهای بچگانهاش را تحمل نمیکرد و این لالایی فقط برای خواباندن دخترمان بود.
به طرفشان قدم برداشتم. بدون نگاه کردن، از خدا خواسته سارال را به آغوشم سپرد و در حالی که به سمت کاناپه...
برای من، نوشتن، سختترین کار دنیا بعد از حرف زدنه!
حوله بلند را سراسیمه به تن کردم. کلاه بزرگش را حایل موهایی که گوجهای پیچیده بودمشان کردم. بینیام را بالا کشیدم و بعد از تسلطی نمادین از حمام بیرون رفتم. آرش را بچه به بغل روبهروی آینهی قدی و حاشیه مات نزدیک به اتاقها دیدم. درحالی که سارال متعجب از دیدن خود و پدرش در آینه صداهای نامفهومی از خود درمیآورد، آرش ناشیانه برایش آهنگی را زمزمه میکرد. میدانستم خستهاش کرده و اگر مجبور نبود نقنقهای بچگانهاش را تحمل نمیکرد و این لالایی فقط برای خواباندن دخترمان بود.
به طرفشان قدم برداشتم. بدون نگاه کردن، از خدا خواسته سارال را به آغوشم سپرد و در حالی که به سمت کاناپه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.