نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فیض کاشانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 104
  • بازدیدها 1,475
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #61
در محافل شعر میخوانم گهی با آب و تاب
گاه بهر خویش خوانم بی لب از روی کتاب
شعر حق خوانم نه باطل حکمت و قوت خرد
آنچه روی دل کند سوی حق و دارالثواب
شعر خوانم کاورد ارواح را در اهتزاز
لرزه افتد در بدن معنی چو بگشاید نقاب
در مقامی کاندر و سنجند نقد هر سخن
آن سخن کان تن بلرزاند نیاید در حساب
شور در سر نور در دل افکند اشعار حق
شیب را سازد شباب و قشر را سازد لباب
روح در پرواز آید زاستماع بیت بیت
افکند در سینه آتش آورد در دیده آب
شعر حق پرمغز و شعر باطل از معنی تهی
آن بود دریای مواج این بود همچون حباب
آن غزل خوانم که هر کو بشنود بیخود شود
با سراپای وجود او کند کار ش*ر..اب
آن غزل خوانم که جانرا سوی علیین کشد
از جمال شاهد مقصود بر گیرد حجاب
آن غزل خوانم که در وی معنی قرآن بود
گر فرود آید بکهسار از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #62
عشق پرداز ما مرا دریاب
ای بلای خدا مرا دریاب
سوخت از آتش هوس جانم
بردم آبم هوا مرا در یاب
لحظه لحظه خودی و خود بینی
گیردم از خدا مرا دریاب
صحبت خلق دورم از حق کرد
عمر من شد هبا مرا در یاب
هر دم آید گرانی از طرفی
گیرد از من مرا مرادریاب
در گلو غصه قصه در دل ماند
محرم رازها مرا دریاب
کشت بیگانه ام به غمخواری
یکره ای آشنا مرا دریاب
نزدم در رضای حق نفسی
برضای خدا مرا دریاب
بگدائی بدین در آمده ام
نظری کن شهامرا دریاب
فیض را سوی حق نشانی ده
رهبر وراهنمای مرا دریاب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #63
بیمار زارم دریاب دریاب
جز تو ندارم دریاب دریاب
در راه عشقت از پا فتادم
رحمی که زارم دریاب دریاب
دو از رخ تو در خاک و در خون
جان می سپارم دریاب دریاب
جان شد خیالی تن شد هلالی
زار و نزارم دریاب دریاب
با سخت جانی ابرو کمانی
افتاده کارم دریاب دریاب
شد زاشک خونین رویم منقّش
زیبا نگارم دریاب دریاب
دل شد زشوق آب بشتاب بشتاب
طاقت ندارم دریاب دریاب
شد در فراقت نامهربانا
از دست کارم دریاب دریاب
مشکل که فیضت زین غم برد جان
بیمار و زارم دریاب دریاب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #64
شبی رو بحق آر ای جان مخسب
بنال از غم درد پنهان مخسب
ترا چارهٔ باید از بهر درد
بسوز شبش ساز درمان مخسب
بیک شب اگر چاره شد خواب کن
وگرنه شبی دیگر ای جان مخسب
کجا یک شب و ده شب این میشود
بمان خواب راحت بدو نان مخسب
نخسبی بسی شب ز درد تنت
اگر جان زتن به بود هان مخسب
بخسب از نفهمیدهٔ درد جان
و گرنه بجای عزیزان مخسب
چو خواب آیدت سربزانو بنه
ببستر میفت و بسامان مخسب
سحر گه خروسان خروشان شوند
تو هم چون خروسان خروشان مخسب
اگر خواب تن را فزونی دهد
برد روح را خواب نقصان مخسب
اگر اول شب نخسبی چو فیض
چو نیمی رود یا که ثلثآن مخسب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #65
بده پیمانه سرشار امشب
مرا بستان زمن ای یار امشب
ندارم طاقت بار جدائی
مرا از دوش من بردار امشب
نقاب من زروی خویش برگیر
برافکن پرده از اسرار امشب
زخورشید جمالت پرده بردار
شبم را روز کن ای یار امشب
بیا از یکدیگر کامی بگیریم
فلک در خواب و ما بیدار امشب
شب قدر و ملایک جمله حاضر
مهل ساقی مرا هشیار امشب
از آن لب شربت بیهوشیم ده
مرا با خویشتن مگذار امشب
ببویت دم بدم از جارود دل
قرار دل تو باش ای یار امشب
بسی محنت که از هجرانکشیدم
دلم را باز ده دلدار امشب
ببالینم دمی از لطف بنشین
مرا مگذار بی تیمار امشب
بدست خویشتن تیمارمن کن
مرا مگذار با اغیار امشب
نخواهم داشت از دامان جان دست
سر فیضست و پای یار امشب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #66
سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب
همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب
فاش ببین که دعا روی خدا در اولیا
بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب
گفت خدا که اولیا روی من و ره منند
هر چه خواهی از خدا بر در اولیا طلب
سرور اولیا نبیست و زپس مصطفی علی است
خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب
پیروی رسول حق دوستی حق آورد
پیروی رسول کن دوستی خدا طلب
چشم بصیرتت بخود نور پذیر کی شود
نور بصیرت دل از صاحب انّما طلب
شرع سفینهٔ نجات آل رسول ناخدات
ساکن این سفینه شو دامن ناخدا طلب
دل بدمم بگوش هوش میفکنند این سروش
معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب
خستهٔ جهل را بگوی خیز و بیا بجست جوی
از برما شفا بجو از دم ما دعا طلب
مفلس بینوا بیا از در ما بجوا نوا
صاحب مدعا بیا از در ما دوا طلب
چند زپست همتی فرش شوی برین زمین
روی بروی عرش کن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #67
بیمار زارم انت الطبیب
درد تو دارم انت الحبیب
از تست دردم گرد تو گردم
درمان من کن انت الطبیب
بر تو عیانست سوز نهانم
بر سر و اعلان انت الرقیب
هر سو کنم رو باشی تو آن سو
با هر من و او انت القریب
آمد رهی شیء للهی
بهر بهی انت المجیب
آمد بر تو خاک در تو
باجرم بی حد انت الحسیب
هم چشم گریان هم دل پشیمان
ترسان و لرزان انت المهیب
فیضست و عجزی بر درگه تو
یا قابل التوب یا استثیب
اغفر ذنوبی و استر عیوبی
انی انیب یا مستجیب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #68
تن خاک راه دوست کنم حسبی الحبیب
جان نیز در رهش فکنم حسبی الحبیب
چون عشق در سرای وجودم نزول کرد
از خویشتن طمع بکنم حسبی الحبیب
دل سوخت چون در آتش سودای عشق او
جان هم در آتشش فکنم حسبی الحبیب
چون ناصر من اوست چو منصور میروم
خود را بدار عشق زنم حسبی الحبیب
حلاج عشق چون بزند پنبهٔ تنم
بر دست و بازوی که تنم حسبی الحبیب
مهرش چو ذره ذره کند پیکر مرا
من در هواش رقص کنم حسبی الحبیب
دل بر کنم چو فیض زبود و نبود خویش
بر هر چه رای اوست تنم حسبی الحبیب
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #69
گنج ابدی پیروی حق و عبادت
مفتاح در خیر نمازی بجماعت
معنای نمازست حضور دل و اخیات
زنهار بصورت مکن ایدوست قناعت
راضی مشو از بندگی تا ننمائی
آداب و شرایط همه را نیک رعایت
هر چند که وسواس کنی سود ندارد
خود را ندهی تا بدل و جان بعبادت
خواهی بعبادت خللی راه نیابد
میکن دلت از وسوسهٔ دیو حمایت
خواهی که زدستت نرود وقت فضیلت
مگذار که تا کار کشد وقت طهارت
از دست مده راتبهٔ ورد شبانروز
تا آنکه نویسند ترا ز اهل عبادت
برخیزی و وتری بگذاری بسحرگاه
مفتوح شود بر رخت ابواب سعادت
هرگز نتوانی که تلافی کنی آنرا
گر از تو شود فوت نمازی بجماعت
طاعت نپزیرند در آن نیست چه تقوی
زنهار مکن معصیتی داخل طاعت
این کار بعادت نشود راست خدا را
هنگام عبادات به پرهیز ز عادت
هر رنج که در راه عبادت کشی ای فیض
در آخرت آن یابد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #70
دلم گرفت ازین خاکدان پر وحشت
ره بهشت کدامست و منزل راحت
بلاست صحبت بیگانه و دیار غریب
کجاست منزل مألوف و یار بی کلفت
زسینه گشت جدا و نیافت محرم راز
نفس گره شده در کام ماند از غیرت
اگر بعالم غیبم دریچهٔ بودی
زدودمی بنسیمی دمی ز دل کربت
مگر سروش رحیلی بگوش جان آمد
دل گرفته گشاید زکربت غربت
زوصل دوست نسیمی بیار باد صبا
که سخت شعله کشیده است آتش فرقت
بجز کتاب انیسی دلم نمیخواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحبت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و کتابی و گوشهٔ خلوت
هزار شکر که کاری بخلق نیست مرا
خدا پسند بود فیض را زهی همت
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا