نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فیض کاشانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 104
  • بازدیدها 1,475
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #91
گر کشی و گر بخشی هر چه میکنی خوبست
کشتن از تو میزیبد بخشش از تو محبوبست
گر نوازی از لطفم ور کدازی از قهرم
هر چه میکنی نیکوست التفات مطلوبست
گر وفا کنی شاید ورجفا کنی باید
قهرهات مستحسن لطفهات محبوبست
جلوه های تو موزون غمزهای تو شیرین
نازها بجای خود شیوهات مرغوبست
غمزه را چو سردادی هر چه میکند نیکوست
ناز را چوره دادی هر چه میکند نیکوست
دم بدم زنی بر هم آن دو زلف خم در خم
عالم کنی ویران شیوهٔ ترا شوبست
یوسف زمانی تو زبدهٔ جهانی تو
هر که قدرتو دانست در غم تو یعقوبست
دل بعشق ده زاهد دلفسردگی عیبست
حق بهیچ نستاند آن دلی که معیوبست
وه چه میکند با دل نالهای درد آلود
در غمش بنال ای فیض ناله تو مرغوبست
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #92
لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم م**س.ت م**س.ت
این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست
چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام
چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست
هم چشم مستت فتنه جوهم م**س.ت چشمت فتنه خو
در هند و در ایران فتد بس فتنه ها زآن ترک م**س.ت
گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست
هم از بلا یابد شفا آنکش بلای عشق خست
در پیش خورشید رخت باشد رخ خورشید سهل
در پیش شمشاد قدت باشد قد شمشاد پست
موئی شدم زاندیشهٔ تنگ آمدم از فکرتی
آیا میانی هست نیست آیا دهانی نیست هست
خواهی خلاصی از بلا در عشق گم شو عاشقا
هر کوشد اندرعشق گم جست از بلا و غصه دست
گرفیض بودی یارعشق گم گشتی اندرعشق یار
در عشق یار ارگم شدی یارآمدی او را بدست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #93
شوریدگان عشق را ای مطرب آهنگ فناست
برگ نوا را ساز کن ساز ره مستان نواست
بیخ طرب در چنک ما اندوه و غم دلتنگ ما
لذات دنیا ننگ ما ما را ببزم دوست جاست
زاهدزجنت دم زندسلطان زتاج وتخت وملک
مارانه این زیبدنه آن فوق دوعالم جای ماست
جا درزمین گوتنگ باش ماراکه درعرش است دل
در زیر سرگوسنگ باش ما را چو برافلاک پاست
بیگانه‌ای ای مشتری ما را تو ارزان میخری
کی میشناسد جنس ما الا کسی کو آشناست
گوهر شناسد مشتری کی داندش هر گوهری
آنرا که باشد معرفت داند که این درّ پر بهاست
پروردهٔ عشقیم ما دادیم در دل عیشها
ما را زمعشوق ازل در جان و دل پیغامهاست
گو غیرما باجنگ باش از عاشقی درننگ باش
آن یار با ما آشتی زین عشق ما را فخرهاست
هر درد در عالم بود این فیض میدارد دوا
هم درد من از عشق خواست هم عشق دردم را دواست
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #94
نگارا در غمت جانم حزین است
بهر جزو دلم در وی دفین است
ترا رحمی بباید یا مرا صبر
چه سازم چون نه آنست و نه اینست
امیر حسن را خوی آنچنانست
اسیر خلق را عشق اینچنین است
تقاضای جناب حسن آنست
تمنای خیال عشق این است
دلم تا خستهٔ ابرو کمانیست
بهر جایم بلائی در کمین است
چه سازم با دل سودا پرستی
که بهر بیغمان دایم غمین است
چه سازم با جفای بیوفائی
که آئین شکست و عقل و دین است
همانا رأی و حکم او همانست
همانا سرنوشت من همین است
بلی دلدار با من آنچنانست
از آنحال دل فیض اینچنین است
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #95
صحرا وباغ و خانه ندانم کجا خوش است
هرجا خیال روی تو باشد مرا خوش است
در دوزخ ار خیال توام همنشین بود
یاد بهشت می نکنم بس که جا خوشست
غمخوار گومباش غمین از بلای ما
ما عاشقان غمزده را در بلا خوشست
با آب چشم و آتش دل گشته ام مقیم
برخاک کوی دوست که آب وهوا خوش است
مقصود مازدیدن خوبان لقای تست
زاهد ترا بقا خوش و ما را لقا خوش است
خوبست دلبری و جفا و ستمگری
گه گه زمهوشان و گهی هم وفا خوش است
خوبان این زمانه زکس دل نمیبرند
حسن ارچه در کمال بود با حیا خوش است
از دلیران وفا نکند فیض کس طمع
الحق زخوبرویان رسم جفا خوش است
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #96
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است
گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است
گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #97
سبزهٔ خط تو دیدن چه خوش است
در بهار تو چریدن چه خوش است
در جمالت نگرستن چه نکوست
گل زگلزار تو چیدن چه خوشست
از دهان تو گرفتن کامی
شکر از تنک کشیدن چه خوش است
جای در سایهٔ زلفت کردی
مو بموی تو رسیدن چه خوش است
در تمنای وصالت تا حشر
تلخی مرگ چشیدن چه خوشست
گلهٔ دوست شمردن بر دوست
زان دهان عذر شنیدن چه خوش است
در مجاز تو حقیقت گفتن
پرده در پرده دریدن چه خوش است
شکر از مصر معانی بیان
زنی خامه کشیدن چهٔ خوشست
فیض شوری بجهان افکندی
سخنان تو شنیدن چه خوشست
 
امضا : ღReyhaneღ

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #98
زین دار فنا پای کشیدن خوشتر

پیوند ز این و آن بریدن خوشتر

دل کردن از اندیشهٔ دنیا خالی

در عاقبت کار رسیدن خوشتر
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #99
ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائی

وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد

سودای تو کرده عالمی سودائی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #100
از نور نبی واقف این راه شدیم

وز مهر علی عارف الله شدیم

چون پیروی نبی و‌ آلش کردیم

ز اسرار حقایق همه آگاه شدیم
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا