نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فرخی سیستانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 1,095
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #1
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا

ببارید و زهم بگسست و گردان گشت بر گردون
چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا

تو گفتی گرد زنگارست بر آیینه چینی
تو گفتی موی سنجابست بر پیروزه گون دیبا

بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش
به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا

تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش
به پرواز اندر آورده ست ناگه بچگان عنقا

همی رفت از بر گردون گهی تاری گهی روشن
و زو گه آسمان پیدا و گه خورشید ناپیدا

بسان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه
بکردار عبیر بیخته بر صفحه مینا

چو دودین آتشی کآبش بروی اندرزنی ناگه
چو چشم بیدلی کز دیدن دلبر شود بینا

هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #2
نیگلون پرده برکشید هوا
باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار
و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود
گر براندازی آب را بهوا

لوح یاقوت زرد گشت بباغ
بر درختان صحیفه مینا

بینوا گشت باغ مینا رنگ
تا درو زاغ برگرفت نوا

مطرب بینوا نوا نزند
اندر آن مجلسی که نیست نوا

گر نه عاشق شدست برگ درخت
از چه رخ زرد گشت و پشت دوتا

باد را کیمیای سوده که داد
که ازو زر ساو گشت گیا

گر گیا زرد گشت باک مدار
بس بود سرخ روی خواجه ما

خواجه سید اسعد آنکه ازوست
هرچه سعدست زیر هفت سما

آنکه با رای او یکیست قدر
آنکه با امر او یکیست قضا

زیر تدبیر محکمش آفاق
زیر اعلام همتش دنیا

تا بدریا رسید باد سخاش
در شکستست زایش دریا

کل جودست دست او دایم
وان دگر جودها همه اجزا

هر که امروز کرد خدمت او
خدمت او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #3
دوست دارم کودک سیمین بربیجاده لب
هر کجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب

خاصه باروی سپید و پاک چون تابنده روز
خاصه باموی سیاه و تیره چون تاریک شب

هر که را زینگونه باشد ماهرویی مشکموی
نیست معذور از بیاساید زمانی از طرب

تا ستاده ست از دو چشمش بر نباید داشت چشم
تانشسته ست از دو لعلش بر نشاید داشت لب

گر مرا زین کودک بت روی دادستی خدای
بر لب او بوسه ها میدادمی دادن عجب

ای خوشا زین پیشتر کاندر سرایم زین صفت
کودکان بودند سیمین سینه و زرین سلب

با سرینهای سپید و گرد چون تل سمن
با میانهای نزار و زار چون تار قصب

از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وز دلاویزی و خوبی چون ترانه بوطلب

گر تهی شد زین بتان اکنون سرایم باک نیست
دل پرست از آفرین خسرو خسرونسب

پادشه زاده محمد خسرو پیروز بخت
سر فراز تاجداران...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #4
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
با دو چشمم آب و خون و با تنم رنج و عذاب

وین عجایب تر که چون این هشت با من یار کرد
هشت چیز از من ببرد و هشت چیز تنگیاب

راحت وآرام روح ورامش و تسکین دل
نزهت ودیدار چشم و زینت و فرشباب

در رگ و اندر تن و اندر دل و در چشم من
خواب و صبر و روح و خونم را بر افتاد انقلاب

رنج دارد جای خون و درد دارد جای روح
عشق دارد جای صبر و آب دارد جای خواب

این تنم از هجر تو چون برگ بید اندر خزان
این دلم در عشق تو چون توزی اندر ماهتاب

روی تو بسترد و بربود و بیفکند و ببرد
چارچیز از چارچیز و هر یکی را کرد غاب

خرمی از نوبهار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #5
سپیده دم که هوا بر درید پرده شب
بر آمد از سرکه روز با ردای قصب

سپید روز سپه روی داده بود به چین
شب سیاه سپه روی داده سوی حلب

چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی
چو زنگیی که بخنده گشاده باشد لب

همی فروشد شمامه ای ز مشک سیاه
همی بر آمد شمعی ز عنبر اشهب

ز بهر بدرقه باشب همی شدند بهم
ستارگان که هوای شبستشان مذهب

همی شد از پس شب با ستارگان پروین
چو هفت کوکب سیمین بر آهنین زبزب

ستاره در شب تاری بدیع تر باشد
اگر ستاره هوادار شب بود چه عجب

سپیده جامه برد جامه کز نمایش بود ؟
سپید صورت او همچو صورت مشوب ؟

چو غوطه خورد در آب کبود مرغ سپید
ز چشم دیده نهان شد در آسمان کوکب

یکی ستاره برآمد میان کاخ امیر
کزو جمال فزود اندر آفرینش رب

ستاره نی که یکی شاخ ملک و میوه دل
ستاره نی که یکی پشت نسل و روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #6
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

بکشت باد خزان شمع باغرا و رواست
اگر ندارد با باد شمع تابان تاب

همی کنند برنگ و بگونه سیب و بهی
حکایت رخ دعد و حدیث روی رباب

مگر درخت شکفته گناه آدم کرد
که همچو آدم عریان همی شود ز ثیاب

برآمد از سر کهسارها طلایه ابر
چو جوقهای حواصل که برکشی بطناب

کنون کز ابر چو پر حواصلست هوا
چه داشت باید موی حواصل و سنجاب

بجای لاله و بوی بهار تازه بخواه
نبید روشن و دود بخور و بوی گلاب

از آن بخور که برد از خصال خسرو بوی
از آن نبید که برده ست گونه از عناب

از آن نبید که چون برفتد بجام بلور
گمان بری که نسب دارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #7
باغ دیبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهایش عجب

گه دهد آب را زگل خلعت
گاهی از آب لاله را مرکب

گه بهشتی شود پر از حورا
گه سپهری شود پر از کوکب

بیرم سبز بر فکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب

بوستان گشت چون ستبرق سبز
آسمان گشت چون کبود قصب

حسد آید همی ز بس گلها
آسمان را ز بوستان هر شب

حسد آید همی ز بس گلها
آسمان را ز بوستان هر شب

آب همرنگ صندل سوده ست
خاک همبوی عنبر اشهب

سبزه گشت از در سماع و ش*ر..اب
روز گشت از در نشاط و طرب

هر گلی را بشاخ گلبن بر
زند بافیست با هزار شغب

بلبلان گوییا خطیبانند
بر درختان همی کنند خطب

باز بر ما وزید باد شمال
آن شمال خجسته پی مرکب

بوستان شکفته پنداری
دارد از خلعت امیر سلب

میر یوسف برادر سلطان
ناصر علم و دستگیر ادب

جود را عنصرست وقت نشاط
عفو راگوهرست گاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #8
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام ش*ر..اب

قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب

چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
نتوان گفت مر او راکه ز ما روی متاب

چه شود گر برود گو برو و نیک خرام
رفتن او برهاند همگانرا ز عذاب

روزه آزادی تن جوید او را چکنم
چو اسیران نتوان بست مر او را بطناب

عید بر ما می آسوده همی عرض کند
روزه مارا چو بخیلان بترحم دهد آب

گر همه روی جهان زرد شد از زحمت او
شکر لله که کنم سرخ رخ از باده ناب

گوشه میکده از باده کنون بینی م**س.ت
مفتی شهر که بد معتکف اندر محراب

مغزمان روزه پیوسته تبه کرد و بسوخت
ما و این عید گرامی بسماع و می ناب

بسر چنگ همی بر کشد ابریشم چنگ
بو که بازیرهمی راست کند رود و رباب

هر دو چون ساخته گردند بر میر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #9
ز آفتاب جدا بود ماه چندین شب
همی دوید بگردون بر آفتاب طلب

خمیده گشته ز هجران و زرد گشته ز غم
نزار گشته ز عشق و گداخته ز تعب

چو آفتاب طلب نزد آفتاب رسید
نشاط کرد و طرب کرد و بودجای طرب

فرو نشست بر آفتاب و روشن کرد
بروی روشن او چشم تیره چون شب

چو ماه دلشده با آفتاب روشن روی
گذار کرد بدین درهمی دو روز و دو شب

ستارگان همه آگه شدند و ماه خجل
ز عشق هر که خجل شد از و مدار عجب

بر آسمان شب دوشین نماز شام پگاه
فرو کشید برآن روی او کبود قصب

برهنه گشتن روی مه از نقاب کبود
حلال کرد بما بر حرام کرده رب

اگر که دور شد از آفتاب ماه رواست
ز دور گشتن او تازه گشت ماه عرب

بدین طرب همه شب دوش تا سپیده بام
همی ز کوس غریو آمد و ز بوق شغب

نماز شام همه نیکوان به عید شدند
طرب کنان و تماشا کنان و خندان لب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #10
ای ملک گیتی گیتی تر است
حکم تو بر هرچه تو خواهی رواست

در خور تو وزدر کردارتست
هرچه درین گیتی مدح و ثناست

نام تو محمود بحق کرده اند
نام چنین باید با فعل راست

طاعت تو دینست آنرا که او
معتقد و پاکدل و پارساست

هر که ترا عصیان آرد پدید
کافر گردد اگر از اولیاست

از پی کم کردن بد مذهبان
در دل تو روز و شب اندیشه هاست

سال و مه اندر سفری خضر وار
خوابگه و جا یتو مهد صباست

ایزد کام تو بحاصل کناد
ما رهیانرا شب و روز این دعاست

تا سر آنان چو گیا بدروی
کایشان گویند جهان چون گیاست

ای ملکی کز تو بهر کشوری
بهره بیدینان گرم و عناست

گرد سپاه تو کجا بگذرد
چشم مسلمانانرا توتیاست

هرکه وفادار تو باشد بطبع
هر چه امیدست مر او را رواست

وانکه دو تاباشد با تو به دل
تا دل فرزندان با او دوتاست

گر چه حریصی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا