فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار فرخی سیستانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 1,092
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #11
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهاست

چوگان زدی بشادی با بندگان خویش
چوگان زدن ز خلق جهان مر ترا سزاست

گوی ترا ستاره نیایش کندهمی
گوید که قدر و منزلت و مرتبت تراست

من خواهمی که چون تو بمیدان شتابمی
کانجای جای مرتبت و عز و کبریاست

گر اختیار مابود آنجای جای ماست
آنجایگاه بودن ما نه بدست ماست

گوی تو بر ستاره شرف دارد ای امیر
گوی به از ستاره، به جز مر ترا کراست

این جاه و این شرف ز تو گوی ترا فزود
تو آگهی که این سخن بنده است راست

پیدا بود که گوی ترا تا کجاست قدر
پیدا بود که گوی ترا تا کجا بهاست

گویی بخدمت تو بدین جایگه رسید
گو را بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #12
گر چون تو بترکستان ای ترک نگاریست
هر روز بترکستان عیدی و بهاریست

ور چون تو بچین کرده ز نقاشان نقشیست
نقاش بلا نقش کن و فتنه نگاریست

آن تنگ دهان تو ز بیجاده نگینیست
باریک میان تو چو از کتان تاریست

روی تو مرا روز و شب اندوه گساریست
شاید که پس از انده اندوه گساریست

بر ماه ترا دو گل سیراب شکفته ست
در هر دلی از دیدن آن دو گل خاریست

تو بار خدای همه خوبان خماری
وز عشق تو هر روز مرا تازه خماریست

از بهر سه بوسه که مرا از تو وظیفه ست
هر روز مرا باتو دگر گونه شماریست

سه بوسه مرا برتو وظیفه ست ولیکن
آگه نیی کز پس هر بوسه کناریست

ای من رهی آن رخ گلگون که تو گویی
در بزم امیرالامرا تازه نگاریست

یوسف پسر ناصر دین آنکه مر او را
بر گردن هر زایرش از منت باریست

از بخشش او در کف هر زایر گنجیست
وز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #13
ای وعده تو چون سر زلفین تو نه راست
آن وعده های خوش که همی کرده ای کجاست

با من همه حدیث وفا داشتی عجب
آگه نبوده ام که ترا پیشه جز وفاست

دل بر تو بستم و بتو بس کردم از جهان
وندر جهان ز من دل من دیدن تو خواست

چون دشمنان کرانه گرفتی ز دوستان
تا قول دشمنان من اندر تو گشت راست

گفتی ترا زمن نرسد غم نه این غمست
گفتی ترا جفا ننمایم نه این جفاست

با اینهمه جفا که دلم را نموده ای
دل بر تو شیفته ست ندانم چنین چراست

صد عیب دارد این دل مسکین و یک هنر
کو را بکدخدای جهان از جهان هواست

خواجه بزرگ شمس کفاة احمد حسن
کاحسان او و نعمت او دستگیر ماست

آن معطیی که روز و شب از بهر نام نیک
در پوزش مروت و در دادن عطاست

از فضلهای صاحب سید سخا یکیست
هر چند برترین همه فضلها سخاست

اندر همه جهان بر خلق همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #14
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست

زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست

کاشکی دل نبودیم که مرا
اینهمه درد وسختی از دل خاست

دل بود جای عشق و چون دل شد
عشق را نیز جایگاه کجاست

دل من چون رعیتیست مطیع
عشق چون پادشاه کامرواست

برد و برد هر چه بیند و دید
کند و کرد هرچه خواهد و خواست

وای آن کو بدام عشق آویخت
خنک آن کو زدام عشق رهاست

عشق بر من در عنا بگشاد
عشق سر تابسر عذاب و عناست

در جهان سخت تر ز آتش عشق
خشم فرزند سیدالوزراست

میر ابوالفتح کز فتوت و فضل
در جهان بی شبیه و بی همتاست

صفتش مهتر گشاده کفست
لقبش خواجه بزرگ عطاست

بسخا نامورتر از دریاست
گر چه او را کمینه فضل سخاست

دست او هست ابر و دریا دل
ابر شاگرد و نایبش دریاست

بخشش او طبیعی و گهریست
بخشش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #15
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست

مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست

همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
همه کوشیدن آن ترک بمهر و بوفاست

او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخنست
مشتری عارض و خورشید رخ و زهره لقاست

روی او را من از ایزد بدعا خواسته ام
آنچنان روی ز ایزد بدعا باید خواست

دل من خواست همی بر کف او دادم دل
ور بجای دل جان خواهد، بدهم که سزاست

اندرین عشق مرا نیز ملامت مکنید
کاین قضاییست بر این سر که ندانم چه قضاست

مردمان گویند این دل شده کیست برو
که ز من دل شده این انده و اندیشه مراست

در دلم هیچکسی دست نیابد ببدی
تا درو مدحت فرزند وزیر الوزراست

خواجه سید حجاج علی بن الفضل
آنکه از بار خدایان جهان بی همتاست

روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #16
دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست

با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ
سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست

نه باندازه کند کار و نگویم که مکن
چکنم پس که مرا جان جهان در بر اوست

از همه خلق دل من سوی او دارد میل
بیهده نیست پس آن کبر که اندر سر اوست

سرو را ماند کآورده گل سوری بار
بینی آن سرو که خندان گل سوری بر اوست

مادرش گفت پسر زایم سرو و مه زاد
پس مرا این گله و مشغله با مادر اوست

آن رخ چون گل بشکفته وبالای چو سرو
خواجه دیده ست همانا که رهش بردر اوست

خواجه سیدبوبکر حصیری که خدای
هرچه داده ست بدو، در خور او، وز در اوست

مهتر محتشمانست بحشمت نه بزاد
از همه محتشمان هر که بود کهتر اوست

هر که از چاکری و خدمت او رنج برد
رنج نادیده جهان چاکر و خدمتگر اوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #17
همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد

چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد
ازیرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد

بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد
که ایدون دلگشا و دلپذیر و دلستان باشد

بهار امسال پنداری که از بزمش برون آید
که خوب آید چنان چون مهر یکدل دوستان باشد

گلستان بهرمان دارد همانا شیر خوارستی
لباس کودکان شیر خواره بهرمان باشد

کنون کوه و بیابانرا نبات از عودتر باشد
کنون شاخ درختانرا لباس از پرنیان باشد

کنون بلبل بشاخ سرو برتو راه خوان گردد
چرای آهوان هر ساعتی در گلستان باشد

سحر گاهان هزار آوار ز گلبن ناله برگیرد
چو بیدل عاشقی کز عشق یار اندر فغان باشد

درخت گل سپیده دم بهر بیننده بنماید
هر آنچ اندر دل پر خون او راز نهان باشد

خجسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #18
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
دویست شهر تهی کرده خوشتر از نوشاد

گذارده کرده بیابانهای بی فرجام
سپه گذاشته از آبهای بی فرناد

گذشته بابنه ز آنجا که مایه گیرد ابر
رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد

ز ملک و ملکت چندین امیر یافته بهر
ز گنج بتکده سومنات یافته داد

کنون دو چشم نهاده ست روز وشب گویی
به فتح نامه خسرو خلیفه بغداد

خلیفه گوید کامسال همچو هر سالی
گشاده باشد چندین حصار و آمده شاد

خبر نداردکامسال شهریار جهان
بنای کفر فکنده ست و کنده از بنیاد

بقاش باد که از تیغ او و بازوی اوست
بنای کفر خراب و بنای دین آباد

ز بهر قوت دین با ولایت پرویز
هزار بار بتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #19
چندانکه جهانست ملک شاه جهان باد
با دولت پاینده و با بخت جوان باد

تا بود ملک شهر ده و شهرستان بود
همواره چنان شهر ده و شهرستان باد

چونانکه ازو عالمی از بد به امانند
جان و تن او از همه بدها به امان باد

شاهان جهان را ز نهیبش تن و جان نیست
جان و تن شاهانش فدای تن و جان باد

آن کز تن او هرگز کم خواهد مویی
در حسرت و اندیشه چنان ایلک و خان باد

تا خواسته با قارون در خاک نهانست
بدخواه و بد اندیشش در خاک نهان باد

آنرا که بکین جستن او تیرو کمان خواست
بیرون شدش از گیتی با تیرو کمان باد

در کینه او کینه گزاران جهان را
آنجا که همه سود بجویند زیان باد

وانکس که نباشد بجهانداری او شاد
مقهور و نگونسار و نژند دو جهان باد

دستش برسانیدن ارزاق ضمان شد
بختش بهمه خوبی و نیکیش ضمان باد

هر کار که کرده ست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #20
خسرو می خواست هم از بامداد
خلق بمی خوردن اوگشت شاد

خرمی و شادی از می بود
خرمی و شادی را داد داد

ماه درخشنده قدح پیش برد
سرو خرامنده بپای ایستاد

با طرب و خرمی و فال نیک
شاه قدح بستد و برکف نهاد

شادی و می خوردن شه را سزد
شاد خور ای شه که میت نوش باد

از تو به می خوردن یابند زر
وز تو به هشیاری یابند داد

خلق بیکباره ز تو شاکرند
زان دل بخشنده وزان دست راد

شیر دلی و پسر شیر دل
خسروی و خسرو خسرو نژاد

هر شه کورا خلفی چون تو ماند
نام و نشانش بجهان ماند یاد

چون تو که باشد بجهان اندرون
چون تو ملکزاده زمادر نزاد

سیر نگردد همی از تو دو چشم
خلق ندیدست ملک زین نهاد

روز مبارک شود آنرا که او
از تو ملک یاد کند بامداد

تا تو بشاهی ننشستی شها
خرمی از تو بجهان ایستاد

جز تو ملک بر ننشیند به ملک
جز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا