متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار بزرگترین سوتی...

  • نویسنده موضوع *Rozhina*
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 1,370
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #41
ماشالا یکی دوتا نیس که
فقط بگم تو مدرسه به سوتی دادن معروف بودم :prankster2:
 
امضا : HAKIMEH.MZ

Raha~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,972
پسندها
14,394
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
  • مدیر
  • #42
به دبير زيستمون گفتم عنتر

البته داشتم به بغل دستيم ميگفتمااا ولي کلاس يهو ساکت شد اونم فهميد
 
امضا : Raha~

مَه گل

هنرمند انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,036
پسندها
32,564
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
سن
21
  • #43
من یه مدت کراشم این بود که رو کتاب دفتر این و اون I love you بنویسم .
بعد یه کلاسی میرفتم مختلط بود . جلسه قبلش نرفته بود سر کلاس از یکی از دوستام ( پسر بود) کتابش رو گرفتم که بنویسم داشتم مینوشتم معلممون اومد منم کتابش رو پس ندادم دیگه وقتی معلممون شروع کرد درس دادن حوصله ام سر رفته بود منم شروع کردم I love you نوشتن . کل دوصفحه پر شد که دوستم گفت کتاب رو بهش بدم تازه فهمیدم رو کتاب اون نوشتم :frustratedf::frustratedf:
 
امضا : مَه گل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Billie

.ANITA.

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
908
پسندها
17,923
امتیازها
41,073
مدال‌ها
18
  • #44
خودم یادم نمیاد اما مامانم میگ دروغات معلوم میشه! :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 

Billie

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,871
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
  • #45
موقع درس پارسال بود چون نمیتونستیم حرف بزنیم دوستم رو یه تیکه برگه مینوشت من جواب میدادم همشم راجب معلممون بود برگهه از این برگه‌ها بود که واسه جلسه و اینا میدن بعد چن روز بالای پله‌ها وایساده بودیم دیدم برگه دست سال بالاییاس دارن میخوننش منم ناخداگاه لبمو گاز گرفتم یکیشون دید گف مال اون دخترس منم رفتم برگه رو گرفتم پاره و مچاله کردم گذاشتم جیبم بعدش دوستم اومده میگه خانم مصلحیم(همون معلمه) همینجا بود بین بچه‌ها وایساده بود من ندیده‌بودمش از استرس
خلاصه سر تونو درد نیارم رو نداشتم تا چن وقت تو چشاش نگا کنم منم یادم میرفت دوستم باز یادم مینداخت
بدیش اینجاس هنوزم که هنوزه یادم نمیاد چی نوشته بودم توش
به نظر خودم که چیز بدی نبود و حرف بدا رو دوستم نوشته بود

یه پارت کامل شد :108...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Billie

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • #46
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا