متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #141

ای نام تو بهترین سرآغاز

بی نام تو نامه کی کنم باز

ای یاد تو مونس روانم

جز نام تو نیست بر زبانم

هم قصه نانموده خوانی

هم نامه نانوشته خوانی

از ظلمت خود رهائیم ده

با نور خود آشنائیم ده


 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #142
مامان جون من چه مهربونه
دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه

یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر

بابای خوبم چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونه است

یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا
اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست

داداش جون من لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره

یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش

خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه

یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر

ما همه هستیم یه خونواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده

هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خونواده
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #143
بابام میره اداره
همیشه گرم کاره

چشم و چراغ خونه
مامان مهربونه

داداش جونم چه نازه
یه کم زبون درازه

خواهر جونم چه ریزه
با نمک و عزیزه

ماییم یه جمع ساده
بنام خانواده
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #144
من توی خانه

یک باغچه دارم

گل های آن را

من می شمارم

یک و دو و سه

این چهار تا شد

حالا از هر گل

یک غنچه وا شد

این گل سرخ است

مال بابا جان

این گل سفید

برای مامان

گل خواهرم

صورتی رنگ است

گل زرد من

خیلی قشنگ است
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #145
مانند یک دست هر خانواده

هرکس یک انگشت در خانواده

بابا در این دست انگشت شصت است

او که نخستین انگشت دست است

انگشت بعدی یعنی میانه

او مادر ماست خانوم خانه

انگشت بعدی یعنی برادر

اینجا نشسته پهلوی مادر

پس آن یکی کیست؟

انگشت دیگر

آری درست است او هست خواهر

من هستم آخر انگشت کوچک

انگشتها را دیدی تو تک تک

ما پنج انگشت هستیم باهم

باهم شریکیم در شادی و غم

گرچه جداییم ما پنج انگشت

هستیم باهم مانند یک مشت
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #146

یه روز تو ماه بهمن
خنده نشست رو لبها
چونکه اومد به میهن
امام و رهبر ما
میون کوچه هامون
گلدون گل گذاشتیم
پَر می زدیم زشادی
درد و غمی نداشتیم
بیا با هم بخونیم؛
بازم مثل همیشه
شعار اون شهیدان؛
که رو دیوار نوشته
تا خون در رگ ماست؛
خمینی رهبر ماست
تا خون در رگ ماست؛
ایران میهن ماست
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #147
آسمان آبی شد
مژده ای تازه رسید
گل من در گلدان
نفسی تازه کشید
شهر ما شد خوشبو
از گل روی امام
یاسمن ، سوسن ، یاس
ریخت از هر در و بام
باز شد گلباران
خاک ما سرتاسر
ما همه شاد شدیم
تا که آمد رهبر
مثل یک پروانه
رهبر آمد به وطن
شادی و خنده شکفت
مثل گل بر ل*ب من
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #148
انقلاب یعنی گل

در کنار پروانه

نور و گرمی و شادی

در میان هر خانه

انقلاب یعنی جشن

جشن سبزه در صحرا

انقلاب لبخندی است

بر لبان شاد ما
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #149
دهه فجر اومده
شور و غوغا اومده
امام خوب ماها
به وطن باز اومده
شاه بد جنس بلا
اون که بود مثل خلا
پا گذاشت به فرار
تا بره از این دیار
آره ای شاه برو
ای امام ما بیا
بعد از این همه بلا
تا بیاد شور و صفا
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #150
مي‌خواستم شعري بگويم
شعري براي انقلابم
ديدم كه او درياست و من
يك قطره ناچيز آبم
ديدم كه بايد ابر باشم
از صبح تا شب هي ببارم
تا شايد اشك مادران را
در بيتي از شعرم بيارم
ديدم كه بايد رعد باشم
غرنده و پُر شور و غوغا
آن‌وقت در شعرم بگويم
تكبيرها، فريادها را
ديدم كه بايد دشت باشم
دشتي پُر از لاله، شقايق
تا از شهادت‌ها بگويم
از قلب‌هاي گرم و عاشق
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا