موری از روی فهرستی که داشت اسمها را میخواند. بالاخره گفت: "میچل"
من دستم را بلند کردم.
"ترجیح می دهی میچ صدایت کنم یا میچل؟"
تاحالا هیچ معلمی این سوال را از من نکرده بود. سرم را بلند کردم و به آن مرد با پولوور یقه بسته زرد و شلوار مخمل سبز و موهای خاکستری که روی پیشانیش ریخته بود نگاه کردم.داشت لبخند می زد. گفتم "میچ، دوستانم مرا میچ صدا می کنند"
موری مثل اینکه بخواهد معامله ای را ختم کند گفت: "پس بگوییم میچ. راستی میچ…"
بله؟
"امیدوارم یک روز مرا دوست خودت بدانی"
سه شنبه ها با مری_میچ آلبوم