- تاریخ ثبتنام
- 29/7/20
- ارسالیها
- 592
- پسندها
- 15,445
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 25
سطح
25
- احمق نشو عاطفه...تو که دختر هجده ساله نیستی که با این توجهها وا بدی...از این مرد دور باش این از برادرش هم برای تو خطرناکتره!
عاطفه بلندتر خندید و پشت به او، نگاهش را به دیوار دوخت.
- میبینی که الان به جای اینکه برادرش دنبالم بگرده، اون اینجاست! پدر من توی این شهره، اون اینجاست! مادرم و برادرم توی این شهرن اما الان...اونه که منو پیدا کرده!
دلی ز دست میرود
AREZOO TAVAKOLI
عاطفه بلندتر خندید و پشت به او، نگاهش را به دیوار دوخت.
- میبینی که الان به جای اینکه برادرش دنبالم بگرده، اون اینجاست! پدر من توی این شهره، اون اینجاست! مادرم و برادرم توی این شهرن اما الان...اونه که منو پیدا کرده!
دلی ز دست میرود
