- ارسالیها
- 2,019
- پسندها
- 12,344
- امتیازها
- 38,673
- مدالها
- 21
لوله اسلحه را میان ابروهایش میگذارم و درحالی که یک چشمم به در است میگویم:
- میتونستم همون وقت که پشت سرت بودم این تیر رو حرومت کنم؛ ولی ما مثل شماها نامرد نیستیم که از پشت بزنیم و دربریم!
در سکوت نگاهم میکند؛ مثل خری که به نعلبندش نگاه کند! میگویم:
- میدونی، ما ایرانیها اصلا از جنگ خوشمون نمیاد. از کسایی که میخوان توی کشورمون جنگ راه بندازن هم خوشمون نمیاد.
اسلحهام را آماده شلیک میکنم و بیشتر روی پیشانیاش فشار میدهم:
- اشتباه بزرگی مرتکب شدی که علیه امنیت کشور من اقدام کردی!
دهانش برای التماس باز میشود؛ اما قبل از این که صدایش دربیاید، ماشه را میچکانم.
رمان امنیتی خط قرمز
نویسنده: خودم!
- میتونستم همون وقت که پشت سرت بودم این تیر رو حرومت کنم؛ ولی ما مثل شماها نامرد نیستیم که از پشت بزنیم و دربریم!
در سکوت نگاهم میکند؛ مثل خری که به نعلبندش نگاه کند! میگویم:
- میدونی، ما ایرانیها اصلا از جنگ خوشمون نمیاد. از کسایی که میخوان توی کشورمون جنگ راه بندازن هم خوشمون نمیاد.
اسلحهام را آماده شلیک میکنم و بیشتر روی پیشانیاش فشار میدهم:
- اشتباه بزرگی مرتکب شدی که علیه امنیت کشور من اقدام کردی!
دهانش برای التماس باز میشود؛ اما قبل از این که صدایش دربیاید، ماشه را میچکانم.
رمان امنیتی خط قرمز
نویسنده: خودم!