دیالوگ نویسی دیالوگ و مونولوگ‌های جذاب رمان‌های انجمن

[فاطمه شکیبا]

سلاحش را بیشتر فشار داد و گفت:
- حرف اضافه نزن! مزدور کجایی؟ سپاه یا وزارت؟
- خودت مزدور کجایی؟ ام.آی.سیکس یا سی.آی.اِی؟ شایدم منافقین، آره؟


رمان امنیتی "رفیق"
فاطمه شکیبا​

 

[فرزان]

ما فقط به واژه‌هایی توجه می‌کنیم که دل‌مان می‌خواهد و به چیزهایی گوش می‌سپاریم که دوست داریم بشنویم. حقیقت اهمیتی ندارد، در نظر ما هر آن‌چه که راضی‌مان کند، واقعیت دارد.

رمان تردست
*AFSOON*

​

 

[فرزان]

- ميگی عصبی بودی يه چيزی گفتی،
معذرت هم خواستی!
اما من كه ميدونم اين حرفا برا الان نيست، قبلش حتما راجع به اين چيزا فكر كردى...
آدما گله‌هاشونو تو عصبانيت‌هاشون لو ميدن،‌ خودت ميدونی! هیچ می‌دونی بعضی وقتا حرفايى كه آدم تو داد و بيدادش ميزنه برا يه نفر، هيچ جوره فراموش شدنی نيست؟


رمان آقازاده

R.Reyhani

 

[Zahra.D_T]

سرش را با غم پایین انداخت و ادامه داد:
- اصلاً قشنگ نیستن بیشتر گذشته اشتباهاته، اشتباهاتی که باعث ویرانی خیلی از آبادی‌ها شدن؛ چیزایی که هرگز قابل بخشش نیست و این گذشته همراه تمام چیزی که از اون به یادگار می‌ذارن؛ مثل یه دفترچه‌اس که با خودکار سیاه تمام صفحاتش رو خط خطی کرده باشن.
پلکی زد و باز هم همراه آه عمیقش می‌گوید:
- امّا چیزی که وحشتناکه اینه که، زندگی الان ما روزی تبدیل به همین صفحه‌های خط خطی می‌شه؛ حال ما می‌شه گذشته‌ای بی‌خاصیت و بی‌حاصل! چون بشر هیچ‌وقت یاد نمی‌گیره کاری کنه که به نفع آینده باشه.


"مبارزان رعد"​

 

[فرزان]

آدم نمی‌تونه هر روز زهر بخوره و انتظار داشته باشه سرحال و قبراق باشه! اینا سمه، برای همه مون. دست از خوردنِ این زهر بردار!


رمان آن شب
Gandom.S

 

[Zahra.D_T]

- وجود یه اژدها مخفی می‌شه چون…اون اژدها یه اژدهای سیاه رنگه! دنیا از رنگ سیاه بیزاری می‌کنه درحالی‌که همین رنگ از ابتدای خلقت، تنها چیزی بوده که وجود داشته! پس سیاه بد نیست؛ ولی نمی‌شه ازش خوف نداشت.
لبخندش بر چهره گرد و سفیدش، رنگ بیشتری به خود گرفت و…صاعقه آبی رنگ درون دستش آرام به رعد سیاه و نیرومندی تغییر ماهیت داد!
- دنیا باید یاد بگیره بیشتر از قبل از تاریکی وجود، کسی که خودش رو نشون نمی‌ده بترسه! چون این تاریکی یهو تصمیم می‌گیره یه شهر رو به ویرانی بکشونه؛ چه برسه به یه دنیا رو!




«مبارزان رعد»​

 

[Astoria]

- اگه گفتی عجیب ترین جای دنیا کجاست؟
- خب معلومه، زیر تخت من!

دنیای نهان
لیمو

 

[فرزان]

آدمی که توسط خودش ترک شده، تنهاترین آدم دنیاست. اگر‌‌ حتی یک میلیون آدم هم اطرافش باشه.

رمان نهنگ ۵۲
Randy

 

[Zahra.D_T]

- این‌که خودتو نشناسی کریس، چیز خوبی نیست. من هنوز روان‌پزشک نشدم با این حال خوب می‌دونم که، نشناختن خودت عواقب بدی داره حتی کم‌کم، باعث می‌شه خودت رو فراموش کنی! بعدشم همه باورهات درباره خودت تکذیب می‌شن. آدما وقتی‌که روحشون از جسمشون خارج بشه نمی‌میرن، اونا وقتی کشته می‌شن که درباره خودشون دچار شک بشن، دچار یه تردید و اون‌موقع که همه چیز رو درباره خودت، تکذیب کردی می‌میری! من نمی‌خوام تو به اون مرحله برسی.



مبارزان رعد​

 

[فرزان]

از نظرم فریاد زدنِ شادی، احمقانه است. این دنیا حسود است‌.

نهنگ ۵۲
Randy