متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

طنز جوک‌های خنده دار

  • نویسنده موضوع MOBARAKEH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 174
  • بازدیدها 3,863
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #21
به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



غضنفر ميره تو صف نونوايي، شاطر نونوائی ميگه: نون تا اينجا بيشتر نمي‌رسه، بقيه برن. غضنفر ميگه: ببخشيد اگه ميشه جمع‌تر وايسين نون به ما هم برسه



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما این رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #22
يه برره ای به رفيقش مي گه من يه تمساح پيدا كردم چيكارش كنم؟ ميگه ببرش باغ وحش. فردا رفقيش مي گه برديش؟ يارو مي گه : آره ، تازه امشب هم مي خوام ببرمش سينما



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



غضنفر میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب ..... از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #23
يه دفعه يه پسره داشته راه ميرفته ميخوره زمين هواااااااااا ميره نميدونی تا کجاااااااا ميره



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



يارو زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



يه بچه خوشگله ريش بزی ميذاره ، گرگه مياد ميخورتش
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #24
یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه عکس جوجه خروس پیدا کردم ..... دومی ميگه این که چیزی نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه ميگه و ميخنده .... سومی ميگه اینها که چیزی نیست من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



يارو ماشينش تو برف گير ميکنه زنجير نداشته ، سينه ميزنه



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦


به آسمون نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو ميبينم و حتی وقتی به قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #25
به غضنفر ميگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. ميگه شکرالله ، حمدلله ، سيندرلاه



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦




يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنه



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



!!!! يه دفعه پليس (غضنفر) را ميگيره بهش ميگه کارت ماشين ، گواهينامه ، بيمه ..... غضنفر ميگه بايد با اينها جمله بسازم
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #26
دکتر نظام وظيفه پسر لاغری را معاينه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دليل ضعف جسماني

پسره با خوشحالي گفت : آخ جون فوری ميرم زن ميگيرم

دکتره نوشت : و همچنين ضعف عقلاني



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



يه روز چند تا رفيق ميخواستن برن گردش ، اولی ميگه ماشينش با من ، دومی ميگه نهارش هم با من ، سومی هم ميگه تخمه و چای هم با من ، چهارمی ميگه پس حالا که همتون يه چيز ميارين منم داداشم را ميارم



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



مادر : پسرم ، من دارم مي رم خريد يه وقت به كبريت دست نزني ها

پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #27
يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيست



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



فرق يك مرد با يك گربه چيه؟

- يكيشون يه موجود دله است كه بي چشم و روئه و براش مهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه حيوان ملوس خانگيه.
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #28
طرف خيلي شاكي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُ‌چهره ! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ خشايار ميگه: خشايار ان‌چهره!



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



یه نفر ميره زير ماشين، رفقاش با دمپايي و سنگ ميزنن درش ميارن!



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



دو نفر رفته بودن شكار، اولی از دور يك شير ميبينه، نشونه ميگيره ميزنه... تيرش خطا ميره و ميخوره به دم شيره. شيره هم شاكي ميشه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنه. اولی جنگي ميره بالاي درخت، ميبينه رفیقش همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا، الان مياد دهنتو سرويس ميكنه. یارو يك نگاهي بهش ميكنه، ميگه: برو گمشو ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #29
يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونه، يهو ميبينه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو كف ميكنه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم... ميشه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خانممه، پشتيش هم مادر خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشه، همينجور شروع ميكنه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنه، اشاره ميکنه به 500 متر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOBARAKEH

MOBARAKEH

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
820
پسندها
9,216
امتیازها
30,873
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #30
میدونی ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻧﺴﻞ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﺮﺭﻭ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ؟

ﭼﻮﻥ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﻧﻤﯿﺸﻦ!

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺩﺳت و ﭘﺎﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻭﻝ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ…

ﻣﺎﺭﻭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﺗﻮ 2 ﻣﺘﺮ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻴﭙﻴﭽﻴﺪﻥ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﭘﺴﺘﻤﻮﻥ ﮐﻨﻦ هاوایی... ﻭﺍﻻ به این شکل در میومدیم

الان بچه شیش ماهه تخت دو نفره داره

واسش موزیک لایت میذارن با نور کم تا بخوابه

اونوقت زمان ما میذاشتنمون رو پاهاشون به حالت سانترفیوژ....

انقد تکونمون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا میشد میرفتیم تو کما ..

بد میگفتن چه معصومانه خوابیده!!!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
معمولا 99درصد ایرانیا وقتی میرن یه جا سعی نمی‌کنن در محل لذت ببرن

.

.

.

بلکه سعی می‌کنن عکس و فیلم بگیرن و بعدها ببینن و حسرت بخورن
 
امضا : MOBARAKEH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
280
بازدیدها
3,421
پاسخ‌ها
16
بازدیدها
437
  • قفل شده
  • نظرسنجی
پاسخ‌ها
1,528
بازدیدها
24,854
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
353

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا