- تاریخ ثبتنام
- 14/8/18
- ارسالیها
- 525
- پسندها
- 17,520
- امتیازها
- 35,173
- مدالها
- 16
- سن
- 27
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #111
دستی که اجازهی لمس پیدا نکرده بود با حرص مشت شد و توی هوا بالا و پایین رفت.
- اگر اینکار رو نمیکردم پدرم تو رو میکشت و با هانه به مشکل برمیخوردیم. میخواستم بری تا در امان باشی. اما تو برگشتی. فردریک اصلاً با جواب منفی کنار نمیاد. من نمیخواستم تو بمیری! نمیتونستم مخالفت کنم نمیتونستم منافع ویکتوریا رو به خطر بندازم... .
میون جملههای بیسر و سامونی که انگار از ذهن آشفتهش بیرون میریخت، تکیه از دیوار پشت سرش برداشت و کمی جلوتر رفت و دوباره وسط حرفش پرید.
- همینجاست که به اشتباه افتادی. همینجایی که فکر میکنی من همون آدم سابقم! دیگه برام مهم نیست که تو چه قصدی داشتی و چرا این کار رو کردی؟ اگر انقدری قدرت نداری تا از کسی که میخوای، محافظت کنی و نگهش داری پس چه خوب که الان توی...
- اگر اینکار رو نمیکردم پدرم تو رو میکشت و با هانه به مشکل برمیخوردیم. میخواستم بری تا در امان باشی. اما تو برگشتی. فردریک اصلاً با جواب منفی کنار نمیاد. من نمیخواستم تو بمیری! نمیتونستم مخالفت کنم نمیتونستم منافع ویکتوریا رو به خطر بندازم... .
میون جملههای بیسر و سامونی که انگار از ذهن آشفتهش بیرون میریخت، تکیه از دیوار پشت سرش برداشت و کمی جلوتر رفت و دوباره وسط حرفش پرید.
- همینجاست که به اشتباه افتادی. همینجایی که فکر میکنی من همون آدم سابقم! دیگه برام مهم نیست که تو چه قصدی داشتی و چرا این کار رو کردی؟ اگر انقدری قدرت نداری تا از کسی که میخوای، محافظت کنی و نگهش داری پس چه خوب که الان توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر