• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رمان اسرار فوق محرمانه ‌(جلد سوم حلقه‌ جادویی) | س.زارعپور کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع س.زارعپور
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 346
  • بازدیدها 31,834
  • کاربران تگ شده هیچ

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #111
دستی که اجازه‌ی لمس پیدا نکرده بود با حرص مشت شد و توی هوا بالا و پایین رفت.
- اگر این‌کار رو نمی‌کردم پدرم تو رو می‌کشت و با هانه به مشکل برمی‌خوردیم. می‌خواستم بری تا در امان باشی. اما تو برگشتی. فردریک اصلاً با جواب منفی کنار نمیاد. من نمی‌خواستم تو بمیری! نمی‌تونستم مخالفت کنم نمی‌تونستم منافع ویکتوریا رو به خطر بندازم... .
میون جمله‌های بی‌سر و سامونی که انگار از ذهن آشفته‌ش بیرون می‌ریخت، تکیه از دیوار پشت سرش برداشت و کمی جلوتر رفت و دوباره وسط حرفش پرید.
- همین‌جاست که به اشتباه افتادی. همین‌جایی که فکر می‌کنی من همون آدم سابقم! دیگه برام مهم نیست که تو چه قصدی داشتی و چرا این کار رو کردی؟ اگر انقدری قدرت نداری تا از کسی که می‌خوای، محافظت کنی و نگهش داری پس چه خوب که الان توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #112
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #113
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #114
چیزی درونش فرو می‌ریخت و داشت از همونجا می‌سوزوندش. به قیافه بی‌تفاوت خدمتکار خیره مونده و ضربان قلب انسانیش با صدای بلندی به گوشش ‌نشست. انقدری جا خورده بود که نتونه بفهمه چرا داره این اطلاعات رو تجزیه و تحلیل می‌کنه؟ درحالی‌که تمام اعضای درونیش می‌لرزید و تلاش می‌کرد از هم نپاشه لبخندی زد و دستگیره در رو رها کرد و بعد از عقب‌گردی نامتعادل، مسیر برگشتش رو در پیش گرفت. سرعت قدماش رو بیشتر کرد تا به درب خروجی برسه. مهم نبود کدوم در، فقط باید راهی به بیرون باشه. شاید باید بیشتر می‌موند تا اگر نقشه جدیدی می‌کشن خبردار بشه اما دیگه نمی‌تونست بیشتر از اون بایسته و شگفت‌زده بشه!
از مقابل نگهبان‌ها و خدمه‌ها و بقیه گذشت تا بالأخره از در ورودی و بزرگ اصلی گذشت و به هوای آزاد رسید. نتونست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #115
***
قطره‌های پراکنده و ریز بارون باعث شد چشماش رو باز کنه. آسمون سیاه و بوی سوختگی توی بینیش پیچید. قطره‌های نامرئی روی صورتش می‌افتادن. هوا به شدت سرد بود و خورشید همچنان قصد نورافشانی نداشت. توی اون سکوت سنگینی که تنهاییش رو به رخش می‌کشید، تنها صدایی که جلوه‌گری می‌کرد، برخورد قطره‌های ریز و نامنظم بارون به برگایی بود که از رطوبت قبلی به زمین چسبیده بودن.
روح و جسمش رو دردی نامنظم فراگرفت و آرزو می‌کرد ای کاش درد جسمیش انقدری بالا می‌گرفت تا حواسش رو پرت کنه. به سختی و آروم نشست. هیچ انقباضی ناشی از دردی که متحمل میشد روی صورت پر از جراحتش به وجود نیومد، احساس می‌کرد باید درد بیشتری داشته باشه.
از جا برخاست و راه اومده رو سلانه‌سلانه برگشت. وقتی رسید تقریباً سپیده زده بود و هیبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #116
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #117
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #118
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #119
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

س.زارعپور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/8/18
ارسالی‌ها
525
پسندها
17,520
امتیازها
35,173
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #120
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا