متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کودک داستان کودک دختران اب و اتش | فاطمه حسینی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fatemeh.hoseini

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
213
پسندها
1,989
امتیازها
11,933
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کودک: 36
ناظر: S.LOTFI lawbreaker


نام رمان: دختران آب و آتش
نویسنده: فاطمه حسینی
ژانر: #فانتزی #طنز
جنسیت: دختران
محدودیت سنی: بالای هشت سال
خلاصه: دو پرنسس درسرزمین نورلند، یکی پرنسس اب و دیگری اتش،این دوتا برای این که قدرت هاشون رو کشف کنن هرکاری می‌کنن.
دو دختر دست و پا چلفتی که از هر انگشت شون یک خراب کاری می‌باره.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fatemeh.hoseini

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • #2
داستان کوتاه.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید!
**تاپیک جامع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مهدیه احمدی

Fatemeh.hoseini

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
213
پسندها
1,989
امتیازها
11,933
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام صاحب حق
مقدمه

دوست مانند طلایی است که تو باید آن را همچون گنجینه ای نگه داری
و تا ابد و برای همیشه مراقبش باشی.
سخن نویسنده
فرقی نداره تو آب باشی و دوستت آتش مهم اینه که شما قلب هاتون برای هم بتپه
به امید این که تمام انسان ها قلب هایشان یکی شود، و با هم دوست باشند
***
آناهید «پرنسس اب»
هی خدا! چی میشد نورلند مدرسه نداشت؟
الان من سیزده ساله چرا باید برم مدرسه؟
یکی پاسخگو باشه!
یکی از پاهای خواهر گرامی رو از روی شکمم بر‌می‌دارم.
وای خدا نفسم باز شد! این پای انسانه یا پای فیل؟
صدای جیغ خانم سانی باعث می‌شه منم جیغ بزنم.
- پرنــسس؟ بلند شید،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fatemeh.hoseini

Fatemeh.hoseini

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
213
پسندها
1,989
امتیازها
11,933
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #4
صدای پدر بزرگ بلند شد:
- چی میگی اناهید؟ خانم سانی یک ماه وقتش رو برای اموزش برای تو گذاشته، و تو میگی فقط یک چیز یاد گرفتی!
دستش رو روی قلبش گذاشت و ادامه داد
- متاسفم کردی اناهید! خیلی ناراحتم کر‌دی خیلی!
تو چشمام اشک جمع شد و نگران به خانم جانی که با لبخند خبیث من رو نگاه می‌کنه، نگاه می‌کنم.
پدر بزرگ: خانم جانی به دستور من پادشاه اب‌ها شما حق دارید هرکاری بکنید تا این دختر تمام وظایفش رو یاد بگیره.
با نگرانی به پدرم نگاه می‌کنم که ناراحت به من نگاهم میکنه
***
آتریسا«پرنسس آتش»
توی مدرسه همیشه به‌ ما میگن از مردم های آب نورلند جدا باشید، چون بهمون آسیب می‌زنن!
اما من فکر می‌کنم مردمان آناهیتا خیلی هم مهربون هستن، ما وستاها زیادی بزرگش کردیم
***
«توضیحی راجب آناهیتا و وستا»
«آناهیتا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fatemeh.hoseini

Fatemeh.hoseini

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
213
پسندها
1,989
امتیازها
11,933
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
آناهید«پرنسس آب»
به چشم‌های آبی رنگم، که مثل یک گوی آب بودند نگاه می‌کنم، خوبی چشم های ملکه آب اینه که:
اگه عصبی بشه چشم‌هاش میشه گوی آتشی
اگه ناراحت باشه چشم‌هاش میشه رنگ آبی پر رنگ، اگه خوش‌‌حال باشه چشماش آبی روشن میشه. الان من ناراحتم به خاطر حکم پدربزرگ، اگه مادرم بود هیچ‌کدوم از این اتفاق‌ها نمی‌افتاد!
حکم پدر بزرگ این بود که من یک ماه دور از خانه برای کشف جادو درونم به شهر های آناهیتا برم. با دست هام یکم آب درست می‌کنم و به صورتم می‌زنم، خنکی آب تا به استخوان‌هام نفوذ می‌کنه. از فردا باید برم به شهر های آناهیتا تا ازشون چیز هایی یاد بگیرم. هعـی! بسه بلند شو کلی کار داری باید چمدون ببندی. باچشم‌هایی که خواب داخلش موج می‌زنه میرم سمت کمد.
چند دست لباس چند دست شلوار، چندتا کفش،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fatemeh.hoseini
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SELENE
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا