از توی داستان میاد بیرون، یه تیغ دستش میگیره گلوم رو با نفرت میگیره و تیغ رو میکشه روی گلوم وقتی دید توی خون غرق شدم می خنده می گه _ یه بارم من تو رو کشتم!
بعد هم غیب میشه و میره.
خداوکیلی فازت چیه مثلن من چجوری میتونم بخوابم بیدار شم اینقد بلا سرم بیاد فازت چیههه دقیقن ک منو همه بلایی سرم میاری
لااقل نمیشه مثه آدمیزاد عاشق شم این همه عصابمو بهم نریزی من چجوری میتونم عاشق یه روح سرگردان بشم آخه بسه لنتیییی بسههه
تو فضایی فکر میکنی چرا اینقد همشو رو من پیاده میکنی