متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان مسافر زمان | Vesal /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 589
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg


با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"مسافران زمان" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #2
#1
«سونا»
ایستادم و خم شدم روی زانوهام.(در این‌جا جا به جایی ارکان شکل گرفته. جا به جایی ارکان اصولی نیست به این صورت که جمله بهم ریخته دیده میشه؛ بهتره جایِ خم شد و روی زانوهام عوض بشه. به عنوان شروع میشه گفت شروع نو و خوبی داشتید که نبضِ مشهود در شروع‌تون خواننده رو هیجان زده می‌کنه).
نفس نفس می‌زدم.(یک ایراد بزرگ که در متن دیده میشه و در ادامه هم مشاهده‌ش کردم کوتاه نویسی بود. جملات‌تون محتوایِ خیلی کمی داشتند و سریع با یک نقطه به اون‌ها پایان دادید، در صورتی که می‌تونید با استفاده از حروف ربط جملاتی طولانی‌تر بنویسید چرا که جملات‌تون جایِ طولانی بودن و محتوایی بیشتر داشتن رو دارند. در ادامه‌یِ این مشکل شما در بعضی از قسمت‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #3
#2
زانوها و دست‌هام حسابی می‌سوخت.
لبم رو گاز گرفتم تا نزنم زیر گریه.
سونا آروم باش؛(!) ریلکس.(کوتاه نویسی جملات و سر خط رفتن بعد از هر جمله‌یِ کوتاه).
برگشتم به پشت و همون‌طور خوابیده روی زمین عقب عقب رفتم.
باید از این کوچه‌ی بن‌بستِ مرموز فرار می‌کردم وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرم میاد.
به زور از روی زمین بلند شدم و همین که خواستم بدوئم دوباره اون صدایِ نازک و زنونه گفت:(این‌جا باید یکم رگه‌یِ کنجکاوی شخصیت رو پررنگ‌تر کنی. شخصیت با وجود ترسش با شنیدن صدا صبر کرده، پس یعنی هنوز اندکی شهامت و کنجکاوی در وجودش بیداره این مورد نیاز به مانور بیشتری داره).
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #4
#3
خونه‌ی شصت متریِ من اصلاً اتاق نداشت.
تخت‌خواب و کمدم رو سمت راست درِ ورودی توی فرو رفتگی بزرگ دیوار گذاشته بودم.
دو تا مبل راحتی خاکستری که دو نفره بودن رو هم روبه‌روی ورودی گذاشته بودم و جلوی مبل‌ها هم تلویزیون نسبتاً بزرگی روی دیوار بود.(شما در ابتدا وسایل و جایگاه‌شون رو گفتین! قدم اوّل برایِ توصیف یک مکان خودِ اون مکانِ تا جایی که گفتین خونه اصلاً اتاق نداره خوب پیش رفتین و بعد فرورفتگی دیوار... بعد از این دو مورد به یک‌بار رفتین سر جایگاهِ وسایل خونه در صورتی که ما هنوز نمی‌دونیم دیوارها چه رنگی‌اند؟ آشپزخونه کجاست؟ قرار بر توصیفات مسلسل‌وار نیست ولی ما هنوز از صحنه‌ای که در آن شخصیت خانه‌اش را توصیف می‌کند آگاه نشدیم پس توصیف برایِ وسایل خونه زود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #5
#4
آراماین با تعجب یکی از ابرو های(ابروهای) نازک و مرتبش رو بالا انداخت و نشست روی میز.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم گفتم:(متاسفانه دوباره احساس ترس، وحشت و استرس شخصیت کم‌رنگ شده. درواقع شما کمی از توصیفات رو انجام می‌دین و بعد نیمه کاره ولش می‌کنید).
- آراماین...
پرید وسط حرفم و گفت:
- من رو همه آرام صدا میکنن جز بعضی‌ها. لطفاً تو هم آرام صدام کن.
چشم‌هام رو محکم روی همدیگه فشار دادم نپرم بهش.
دختره‌ی... هوف خدا حیف که ازم کوچیک‌تر می‌زنه.
از بینِ دندون‌های قفل شده‌ام گفتم:(توصیف حالات بیشتری نیاز دارین).
- آرام الان تو کی هستی؟ چرا اینجایی؟
آراماین یا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
955
پسندها
4,293
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #6
#5

***
با بغض تی‌شرت و شلوار جین مشکی رو چپوندم توی کوله‌پشتی طرحِ جوکرم که چشم‌هام دوباره خیس شد.
پاچه‌ی شلوار راحتیِ نخی‌ام رو آوردم بیرون از کوله و باهاش محکم روی پلک‌های خیسم کشیدم.
روی پارچه خاکستری رنگ شلوار خیسیِ دایره‌ای شکلی به چشم می‌خورد.
بلند شدم برم گوشیم رو بیارم که چشمم افتاد به قاب عکس سفیدِ روی دیوار.
چشم‌هام گشاد شد. چه‌طوری یادم رفت این رو بذارم؟

(توصیف فضا و ‌مکان کم است و می‌تواند بهتر از این‌ها هم باشد.
با بغض بدی که توی گلوم چنگ انداخته بود، یک تی‌شرت و شلوار جین مشکی رنگ رو داخل کوله پشتیم که به طرح جوکر بود انداختم ولی طولی نکشید که بغضم ترکید و چشم‌هام خیس از اشک شدند و روی گونه‌هام ریختند. چه‌قدر از این بغض و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
955
پسندها
4,293
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #7
#6

با ترس آب‌دهنم رو قورت دادم.
کارم ساخته‌اس. ( ساخته‌ است) جوری دخلم‌رو( به جای نیم فاصله، باید از یک فاصله استفاده شود. (دخلم رو) می‌اره (میاره) که تیکه بزرگه‌ام گوشم باشه!
سعی کردم آرامش خودم رو حفظ کنم برای همین آروم گفتم:
- باشه صحرا یکم ( یه‌کم) محلت ( مهلت) بده.
با این حرفم ساکت شد و نفس عمیق و بلندی کشید.
بچه چند دقیقه یک نفس و بدونِ استپ(استُپ) حرف زد( استفاده از نقطه. حرف زد.) حق هم داره این‌جوری نفس بکشه.
خنده‌ام رو خوردم و ادامه دادم:
- صحرا من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
955
پسندها
4,293
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #8
#7
همون‌طور که نفس نفس ( استفاده از نیم فاصله به جای یک فاصله. نفس‌نفس)می‌زدم و صورتم خیس بود نشستم توی تخت.
موهای چتری‌ام به پیشونیم چسبیده بودن.
مامان ثنا و چهار تا دختر و سه پسر توی خواب که نه، کابوسم حضور داشتن.
( توصیفات مکان و‌حالات ضعیف است. همون‌طور که نفس‌نفس می‌زدم و صورتم خیس از عرق سرد بود، بلند شدم و روی تخت نشستم. نفسم به شدت تنگ شده بود و اصلا بالا نمی‌اومد. چتری‌های موهام به‌خاطر عرقی که روی تنم نشسته بود، به پیشونیم چسبیده بودند. حالم خیلی بد بود و اصلاً قابل توصیف نبود. چشم‌هام رو بستم و کابوسم دوباره به مغزم هجوم آورد. مامان ثنا و چهارتا دختر و سه پسر که توی کابوسم بودند، دوباره توی حافظه‌ام اومدند و خودشون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
955
پسندها
4,293
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #9
#8

من موهام به کمرم نمی‌رسه کلافه‌ام می‌کنه آرام با این موهاش چه جوری دووم می‌اره( دارای غلط املائی (میاره) )سوال داره.

پتو رو کنار زدم و از روی تخت بلند شدم.
لبخندی زدم و گفتم:
- من میرم برات کیسه خواب بیارم. چند لحظه وایسا.
و رفتم سمتِ درِ کنار دستشویی.
انباری که نه، کمدِ خیلی کوچیکی بود که ملافه و کیسه خواب و بالشت‌ها رو می‌ذاشتم ( می‌گذاشتم) داخلش.
کیسه خوابِ مشکی رنگی رو از توی کمد دراوردم ( آوردم) و گذاشتمش پایینِ تختم.
اومدم چیزی بگم که نورِ خیلی زیادی کلِ خونه رو روشن کرد.
ناخوداگاه ( ناخودآگاه) صورتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #10
پارت نهم
همه‌شون پیرهن‌های بلند و سلطنتی پوشیده بودن جز من و آراماین.
لباس‌هاشون خیلی خوشگل بود.
مثلاً پیرهنِ آرامانا، رنگش صورتی کمرنگ و آستین حلقه‌ای بود.
دورِ یقه هم طرحِ طلاییِ شاهانه کار شده بود.
انقدر خوشگل بود که حد نداشت.
دقیقاً به چشم‌های صورتی و ل**ب‌های قرمز آرامانا می‌خورد.
تازه فهمیدم رنگِ هر لباس، مثلِ چشم‌هاشونِ.
مثلاً رنگِ لباسِ نیوشا، ارغوانی و رنگ لباسِ روژینا نقره‌ای بود.
یا رنگِ لباسِ ملکه و آرامش سبز چمنی بود.
خیاط‌هاشون خیلی زحمت کشیدن حتماً.
بعد از اتمام حرف‌های آراماین، هر پنج نفر با بهت و کمی ترس بهم نگاه کردن.
آرامش گفت:
- سونا، اون پنج نفرِ دیگه رو هم دیده یعنی؟
آراماین با سر تائید کرد که ملکه گفت:
- سونا حتماً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |
عقب
بالا