متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار حامد عسکری

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
من « ارگ بمم » و خشت به خشتم متلاشی
تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #12
هرچه با تنهایی من آشناتر می‌شوی
دیرتر سر میزنی و بی وفاتر می‌شوی

هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان‌تر، تو هم بی‌اعتناتر می‌شوی

من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می‌بالی و بالا بلاتر می‌شوی

مثل بیدی زلف‌ها را ریختی بر شانه‌ها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می‌شوی

عشق قلیانی‌ست با طعم خوش نعنا دوسیب
می‌کشی آزاد باشی، مبتلاتر می‌شوی

یا سراغ من می‌آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر می‌شوی

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #13
اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام
من رعد و برق و زلزله‌ام، ناگهانی‌ام

این بیت‌های تلخ نفس‌گیر شعله‌خیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام

رودم، اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم
کوهم، اگر چه مردنی و استخوانی‌ام

من از شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم!
من، این من غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟

بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانی‌ام

کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام

شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام

این بیت آخر است، هوا گرم شد، بخند
من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
از دست من و قافیه‌هایم گله‌مند است
ماهی که دچارش غزلم بند به بند است

مو فندقی چشم سیاهی که لبانش
مرموزترین عامل بیماری قند است

زیبـــــایـــــی مـــــــــواج پس پلک بنفـشش
دلچسب‌تر از اطلسی و شاه پسند است

سیب است کــــه از دامنــــه‌ی رود مـی‌آید؟
یا نه... گل سر بسته به موهای کمند است؟

دارایی من ـ چند کلاف غـــزل ـ از تـو
شیرینی لبخند تو ـ یک جرعه ـ به چند است؟

دی‌ ماه رسیده است و من زخمی و سردم
لبخند بزن خنده‌ی تو گـــرم کننده‌است

از ما گله کم کن که بپاشیـم غزل را
پیش قدم پاشنه‌هایی که بلند است

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
بی تو چقدر خرد و خمیرند لحظه‌ها
مثل من فلک زده پیرند لحظه‌ها

مثل من فلک زده مثل من غریب
در جای جای هفته اسیرند لحظه‌ها

انگار در نگاه تو تکثیر می‌شوند
انگار بر تو بخش پذیرند لحظه‌ها

حالا منم و گریه بر این درد مشترک
از زندگی بدون تو سیرند لحظه‌ها

«بگذار تا مقابل روی تو بگذریم»
پیش از دمی که بی تو بمیرند لحظه‌ها

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
شب دلواپسی‌‌ها هر قدر بی ‌ماه ‌تر بهتر
که شاعر در شب موهای تو گمراه‌تر بهتر

چه فرقی می‌کند من چند سرقلیان عوض کردم؟
برای قهوه‌‌چی‌ها، مرد، خاطرخواه‌تر، بهتر

ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم
نوشتی شعرهایت شادتر، کم آه‌‌تر بهتر

نه این‌که قافیه کم بود، نه! در فصل تابستان

غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاه‌تر بهتر

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن

سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟!
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن؟

لاک پشتانه به دنبال تو می‌آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

آخر قصه‌ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

من همان مهره‌ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

عشق ابریست که یک سایه‌ی آبی دارد
سایه‌اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
باد می‌آید و از قافیه‌ها می‌گذرد
از غزل‌های من زخم نما می‌گذرد

باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می‌آید و از بغض خدا می‌گذرد

بوی آویشن کوهیست که می آید یا
باد از خرمن موهای "رهــا" می‌گذرد؟

زنده رودیست پریشان، وسط پیچ و خمش
شب جدا می‌گذرد، شعر جدا می‌گذرد

چند قرنیست که یلدای من کهنه چنار
به غزل خوانی چشمان شما می‌گذرد

باد می‌آید و رخساره برافروخته است
شاید از کوچه معشوقه‌ی ما می‌گذرد...

•حامد عسکری•
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
غزلم دره ای از نسترن و شب بوهاست
مرتع دامنه‌ها دهکده آهوهاست

این طرف کوچه‌ی بن بست نگاه آبی‌ها
آن طرف کوچه‌ی پیوند کمان ابروهاست

این خیابان بلندی که به پایین رفته
مال گیسوی به هم ریخته‌ی هندوهاست

غزلم جردش کاشی است در اسلیمی‌ها
غزلم تابش خورشید بر اسکیمو‌هاست

باد می‌آید و انجیر مقدس م**س.ت از
روسری‌های به رقص آمده درهوهوهاست

هر چه که بر سر من رفته از این قافیه‌ها
از به رقص آمدن باد میان موهاست

تلخ مردن وسط هاله‌ای از ابر و عسل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~naz

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا