متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

وحشتناک ترین سوتی های شما

  • نویسنده موضوع Soran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 6,350
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,084
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #51
برای من یک خاستگار اومده بود و منم جواب نه داده بودم
فیلم ایینه بغل اون سکانسی که گلزار و جواد عزتی از برج میلاد اومدن بیرون و حرف میزدن گلزار به جواد عزتی گفت خوشبحالت نه تیپی داری نه قیافه ای نه هیکلی از هفت دولت ازاد رو اگر دیده باشید و یادتون باشه
تو اشپزخونه با مادربزرگم تنها بودیم داشت حرف میزد چرا جوابت به خاستگارت نه هست یکم عقلتو به کار ینداز حواسم نبود همون طوره که داشتم قهوه میخوردم به مادربزرگم گفتم هییی مامان جون خوشبحالت نه تیپی داری نه قیافه ای نه هیکلی از هفت دولت ازاد منو از تو خونه انداخت بیرون
 
آخرین ویرایش

miss cute

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
6,386
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #52
سوم راهنمایی یه دبیر فیزیک جوون داشتیم ولی خیلی ریزه میزه و شوخ بود اصن بهش نمیخورد معلم باشه،توی طبقه اول مدرسمون یه آینه قدی گذاشته بودن زنگ کلاس که میخورد شلوغ ترین جای مدرسه جلوی این آینه هه بود،منم یه دوست داشتم اسمش گلناز بود اینم هم قد خانم مسجدی(دبیر فزیکمون) بود،همیشه بهمون میگفتن فیلو فنجون،من هیچوقت جلو این آینه هه نرفتم تا یه روز که رفتم فکر کردم گلی کنارمه و همه آینه رو گرفته منم گرفتم هلش دادم اونور گفتم برو کنار همه آینه رو گرفتی،که یهو دیدم گلناز بالا راه پله ها داره میگه بیا همه رفتن کلاس،یه نگاه به سمت راست کردم دیدم خانم مسجدی طفل معصوم بازوشو گرفته داره با یه لبخند ملیح بهم نگاه میکنه،خدا خیرش بده نمره مو کم نکرد
 

miss cute

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
6,386
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #53
دختر مدیرمون سال سوم دبیرستان ناظممون شد به شدتم شبیه موش کور بود،لامصب مو نمیزد!
منم ازش بدم میومد،بی نهاااااایت
یه دفعه مدیر کارم داشت،دوستم رفته بود آب بخوره منو دید دارم میرم دفتر گفت کجا میری گفتم ننه موش کور کارم داره،نتیجه این شد که پیش دانشگاهی مدرسمو عوض کردم(ولی دلیل تعویض مدرسه این نبود،دلایل دیگه ای داشت)
 
آخرین ویرایش

miss cute

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
6,386
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #54
اول دبیرستان یه دوستی داشتم اسمش الناز بود ،بعد کلاس فیزیک تابستون که مدرسه برامون گذاشته بود داشتیم از سی و سه پل میرفتیم خونه هامون که یه پسر خیلی جینگول و شیک به چشم برادری داره از طرف مخالفمون میاد یه عینک گنده هم رو چشمش(اون موقعا بود که این عینکا مد شده بود) این الناز خیر ندیده هم شروع کرد به دوماد ننم میشیو این حرفا (میدونم خیلی اخلاق بدی داره)حالا هرچی منو لیلا و روژان سعی در به سکوت واداشتن الناز داشتیم،اثر نداشت،تا این آقا پسر مذکور رد شد از پل الناز ساکت نشد
رسیدم خونه منتظر شدم آسانسور برسه که یه سایه ای روم ایجاد شد،دیدم یا جد سادات پسر جینگوله رو سیو سه پل پسر همسایه طبقه چهارمیمونه،هیچی دیگه تا برسم طبقه پنجم مفصلای زانوم ساییدگی پیدا کردن،زحمت پله رو به جون خریدمو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

بانو :)

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
91
پسندها
616
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #55
انقد وحشتناکه که قابل گفتن نیس فقط باید به حالم گریست :(
 

miss cute

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
6,386
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #56
آها یه بارم سوم دبیرستان اوایل اسفند روز جمعه ساعت ۴ عصر با دوستام رفتیم بیرون ینی مورچه هم اونموقع رو زمین پیدا نمیشد،یه کوچه خلوت پیدا کردیم این دوست من میخواس رژشو تمدید کنه ولی همه کار کرد دیگه،یه ماشین شیشه دودی پارک شده بود اینم شیشه رو کرد آینه شروع کرد به درست کردن آرایشش(حالا منو اون یکی دوستم قیافمون شبیه میت بود حتی ضد آفتابم نزده بودیم)اینم اول صورتشو درست کرد شالشو درآورد موهاشو دوباره بست، ۲۰ دقیقه ما معتل شدیم،میخواست شالشو درست کنه که ....
که صاحب ماشین شیشه رو آورد پایین گفت میخوای کل لباساتو همینجا عوض کنی راحت شی دیگه
منو اون دوستم از خجالت رفتیم تو دیوار اون یکی هم بیخیال یه نه مرسی گفت و از کوچه رفت بیرونو راه افتاد سمت پاساژ
 

I'm.JãS❀

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
648
پسندها
15,313
امتیازها
39,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • #57
یه بار سر کلاس فیزیک حواسم نبود،معلمم برگشت گفت:یاسمین میدونم خیلی بیشتر از ما میدونی ولی مارم تحویل بگیر منم بدون اینکه بفهمم چی گفته بهش زل زدم گفتم بله کاملا حق با شماست،حرفتون درسته.کلاس منفجر شد
 
امضا : I'm.JãS❀

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,084
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #58
یادمه دوم دبیرستان بودم دبیر تاریخمون معاون اموزشیمون هم بود
زنگ اخر ما تاریخ داشتیم منم ردیف اول بودم کوثری اومد نشست حالا میز رو هم همون روز عوض کرده بود این مدل بود که جلوش کامل باز بود و اسم مدرسمون با طرح چوب زده شده بود خلاصه حضور -غیاب کرد گفت دلارام حاضری بلند شو منم بلند شدم تا جواب بدم چند سوال پرسید منم جواب دادم درحال پرسیدن سوال دوستم با خودکار میزد پشتم توجه نکردم چند بار اینکارو انجام داد خیالم نبود موهامو کشید بازدوباره با خودکار زد توجه نکردم دیدم از پشت یک برگه داد دستم چند لحظه ای که کوثری تو کتاب دنبال سوال بود منم تند در برگه رو باز کردم دیدم روناک نوشته روزنامه روزنامه شلوار کوثری پاره شد ه خبری که هم اکنون به دست مارسید دیرین دیرین شلوارش پاره شده مثل اینکه دیشب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,084
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #59
مسابقه استانی احکام بود قبل از شروع باید چند ایه از سوره بقره رو میخوندیم نوبت که به من رسید هواسم نبود
گفتم اعوذ بالله رحمن الرحیم قل اعوذ من الشیاطین الرجیم نمیدونم چرا حذفم کردن ...!!!
 

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • #60
پریشب معمونی بودیم بعد جلوی ما بشقابی که بود پر سینه مرغ بود جلو مامانم اینا ران نرغ بعد من رانه مرغو دوست دارم برگشتم به مامانم میگم ...جالا تصور کنین جلو شوهر خواهر و عمو و اینا همه جلو ده دوازدهونفر گفتم مامان جان بیا ما که به سینه های تو دست نزدیم تو هم رون مارو بده نخورش بعد مامانمم جادرجا گفت روبه شوهرم اره مادر جان تو سینه منو نخور بیا ران بخور یعنی کل مهمونا رفتن روهوا از خنده هنوز منو میبینن یا اس میدن آفرین که به سینه کسی دست نمیزنی
 
امضا : مهدیه احمدی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا