متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

وحشتناک ترین سوتی های شما

  • نویسنده موضوع Soran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 6,350
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مهی 1

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
406
امتیازها
2,803
  • #41
یک روز که رفتم شمال سوار قایق شدم بعد این که دورمون رو رفتیم برگشتنی تقرییا کنار ساحل ایستاد منم اومد بیام پایین یک پام بالا بود یک پام پایین
حالا فرض کنید یک پا بالا یک پا پایین قایق دونفرم قایق رو حل میدن ۱۰تا مردم اون طرف داشتن بهم می خندیدن:blushing::oops:
 

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,292
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #42
من از بچگی همیشه النگو دستم بوده و همیشه دست راستم بوده .
توی بچگی که باعث افتخارم بود چون:
از همه زودتر چپ و راست رو یاد گرفتم در حدی که یه روز معلم کلاس اولمون(یادش بخیر چقدر دوسش داشتم)به مامانم میگه و مامانم متقابلا میگه که به خاطر النگوهام اینقدر زود یاد گرفتم.
اون روزها میگذره بدون اینکه من تکیه مو از النگوها برای تشخیص چپ و راست بردارم.گاهی وقتا که النگوهام میرفت زیر لباس و حسشون نمیکردم دچار اشکال میشدم اما سریع خودمو جمع و جور میکردم.
تا اینکه شد اولین جلسه کلاس گیتارم(چقدر اونروز ذوق مرگ بودم:D):استادم گفت برای گرفتن گیتار اول پای راست رو میزاری روی پای چپ و الی آخر
بعد از حرفاش گفت حالا گیتار رو بگیر.
منم مثل همیشه النگوهام بالا بود و حسشون نمیکردم.
خب دیگه فهمیدین چی شد
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mehrabi83

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,084
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #43
تمرین دو داشتم یک مرحله جدید برامون مربی گذاشت گفت بزارید اول من برم شما ببینید یاد بگیرید
همه دوستان جمع شدن ولی من و دوستم رفتیم روی صندلی جلوی میکرفون نشستیم مربی شروع به دویدن کرد رفت تا توپ رو برداره لحظه اخری لیز خورد پاهاش از خودش جلوتر رسید منم حواسم نبود که میکرفون جلومه خندیدم گفتم پاهاش از خودش درازتره سالن رو هوا بود ولی چشم مربی باخشم رو من
هیچی دیگه بیرونم کرد گفت تایک ماه تمرین نیا منم از خدام بود
 
آخرین ویرایش

81fati

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
381
پسندها
12,482
امتیازها
50,673
مدال‌ها
1
  • #44
یه استاد جوون خوشگل و خوشتیپ تو زبانکدمون داریم که همه دختر ها عاشقشن چند روز پیش که رفتم دخترا گفتن کلاس اون کنار کلاس ماست همشون داشتن انتظار می کشیدن که اونو ببینن منم که زبونم ایشالله لال شه گفتم:«ایکس(نام اونو نمی تونم بگم)کیلو چنده بابا پسره فقط قیافه داره و اخلاقش صفره ......»خلاصه من اینارو گفتم و بعدش که سرمو بلند کردم دیدم تو در کلاس ایستاده و حرفامو شنیده .ای اونجا بودین میدیدن قیافمو
 
امضا : 81fati

Deli_D

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
692
پسندها
19,084
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
  • #45
چند شب پیش با بچه ها نشسته بودیم پسرعموم ناراحت وارد خونه شد بعد چندلحظه شروع کرد گریه کردن حالا برای چی چون از دوست دخترش جدا شده بود ...
انقدر که مخم تاب برداشته بود بلندشدم رفتم پیشش گفتم گریه نکن ببین اون دوست دختر منم بوده درکت میکنم بدبخت به کل هنگ کرد خودم نفهمیدم چی گفتم بقیه نفرات که با زمین احوال پرسی میکردن ...
 

...Aℓἶ...

رفیق جدید انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
93
پسندها
2,276
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
سن
33
  • #46
17 سالم بود عروسی داداش رفیقم بود یه یکو نیمی اوردخونمون گذاشتم تو یخچال داییم اومد عصرش رف دریخچال از شانس گند من بطریه ورداش سر کشید
دیگه بقیش رو خودتون میدونین
هنوز یادش میوفتم بدن درد میگیرم
 

Дli7

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
264
امتیازها
1,723
  • محروم
  • #47
چون یکم زشته نمیگم :loser:
 
امضا : Дli7

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #48
تو کلاس گیتار بودم (قابل توجه استادمم مرد)می خواستم بهش بگم سیمی که به امپ وصل کردید و دربیارید من مال خودم رو بزنم گفتم شما چیزتونو از توش دربیارید من چیز خودمو می کنم توش و اینجا بود که دیگه از اون به بعد من سرمو نیوردم بالا نیگاه استادم کنم تا چند ماه هم سوژه ی آموزشگاه و بقیه استاداش شدم =/
 

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #49
امسال شب سال تحویل خانواده ما و یکی از دوستای منو دوستای بابام اومده بودن کیش خونه ما مامانمم سبزی پلو ماهی درست کرده بود همه نشسته بودن سر سفره و مامان دوستم براش یه تیکه خاویار گذاشت دوستم اول با چنگال یکم اینور اونورش کرد بعد گفت این چیه؟مامانش گفت این خاویاره بعد دوستم گفت آهان ولی نخورد مامانشم گفت ببین اینو می خوری برای این خوبه اونو می خوری برای اون خوبه(اینا رو می گفت چین ولی من الان یادم نمیاد )حالا خاویارم بخور برای چیزت خوبه اینو که گفت من خندم گرفت دهنمم پربود هر کاری کردم آخر نتونستم تحمل کنم و همه ی چیزایی که تو دهنم بود شوت شد تو صورت پسر دوست بابام به حدی من خجالت کشیدم که از فرداش رفتم خونه یکی از دوستامون و تا اینا نرفتن برنگشتم خونه خودمون =(
 

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #50
تقریبا دو ماه پیش بود ما هم آموزشگاه تصمیم گرفت ببرتمون استودیو و آهنگایی که زدیم و با کیفیت خوب ضبط کنیم خب تو استودیو هم اینطوریه که تا اون طرف میکروفون رو روشن نکنه و تو تو میکروفون حرف نزنی اون طرفیا صداتو نمی شنون ما هم ضبطمون تموم شد بچه ها رفتن بیرون که آهنگا رو گوش کنن منو دوستم موندیم چون یه آهنگ دوئت داشتیم بعد که اینا رفتن ما فاز خوانندگی برداشتیم و رسما چرت و پرت می خوندیم مثلا هم نامهربونی هم آفت جونی هم با دیگرونی هم قدرم ندونی ندونی ندونی گل پریا وای حنا تاج سریا وای حنا تورودیدنا وای حنا حالا جان مریم چشماتو وا کن سری بالا کن دس دس رسما اسکل بازی در می اوردیم بعد یه دفعه دوستم خشکش زد رد نگاشو که گرفتم برگشتم دیدم 5 تا استادای آموزشگاه و 27 تا شاگردایی که اومده بودن با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا