متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار عنصری

  • نویسنده موضوع -Sinere
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 73
  • بازدیدها 1,562
  • کاربران تگ شده هیچ

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #11
منقش عالمی فردوس کردار


نه فرخار و همه پر نقش فرخار


هواش از طلعت ماهان پر از نور


زمینش از بوسه ی شاهان پر آثار


بتانی اندرو کز خط خوبان


به گرد عارض و رخشنده رخسار


بدان ماند که زاغانند و دارند


گل اندر چنگل و لاله به منقار


به چهر و غمزه نقاشند و جادو


ز رنگ و بوی بزازند و عطار


شب بر گشته شان را روز معدن


گل نورسته شان را غالیه یار


گهی اندر کشد لاله به سنبل


گهی سنبل به روی لاله انبار


از ایشان هر یکی همچون درختی


که سیمش اصل باشد ارغوان بار


چو چرخ روز باشد روز رامش


چو برج روز باشد وقت پیکار


گروهی را کمر شمشیر زرین


در او یاقوت رمانی پدیدار


ز زر و سیم بر کردار پروین


به خون دیده ی عشاق ماند


چکیده بر رخ زرین ز تیمار


دوالش نیمه ی نار است و زرّش


بسان نار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #12
به از عید نشناسم از روزگار


به از مدح خسرو نه آموزگار


خداوند عالم کزو وقت ما


همه ساله عید است لیل و نهار


یمین و امین اختر یمن و امن


که یمنش یمین است و امنش یسار


یمینی که دولت بدو کارگر


امینی که ملت بدو استوار


ازین پیشتر بود گوش ملوک


سوی شاعران معانی گزار


که تا هر چه گویند ما آن کنیم


که ماند ز ما نیکویی یادگار


کنون شاعران را به کردار او


دل و دیده مانده است ناچار و چار


که گویند هرچ او کند تا مگر


بر آن شعرهاشان فزاید شعار


از او در شگفتی فرو مانده اند


ملوک زمانه صغار و کبار


هزاران هزارش پریچهره است


همه لاله خدّ و بنفشه عذار


کهین گنج او هست چندان کزو


ابر گاو و ماهی گرانست بار


ز گرگنج رخشد گهی رایتش


گهی از در باره ی قندهار


نه شیر است در بیشه تا کی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #13
چهار پایی کش پیکر از هنر هموار


نگارگر ننگارد چو او به خامه نگار


جهنده ای که همی برق ازو برد رفتن


رونده ای که همی باد ازو برد رفتار


رود چنانکه رود گوی روزکار از کف


جهد چنانکه جهد یوز شرزه روز شکار


به باد ماند و کس باد دید ابر نهاد


به ابر ماند و کس ابر دید آتش بار


به کوه ماند و مردم بدو گذارد کوه


به مردمی که شگفت است کوه کوه گذار


چو بشنوی به سر بانگ بر فرود آید


چو بنگری برسد هر کجا بود دیدار


چو چرخ گردد و بیرون رود درست ز چرخ


به مار ماند و اندر جهد به دیده ی مار


چنان بود که ز افراز در نشیب آید


چو سنگ گرد که سختش برانی از کهسار


گر از نشیب به سوی فراز خواهد رفت


ستاره گردد و بر آسمان زند هنجار


به گام تیز کند کام تیز دشمن کند


به سم سنگی مر سنگ را کند شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #14
بهار زینت باغی نه باغ بلکه بهار


بهار خانه ی مشکوی و مشکبوی بهار


سرشت اصلش را هر چهار طبع هواست


نهاد سالش را هر چهار فصل بهار


ز رنگ صورت او کارنامه ی نقاش


ز بوی تربت او بارنامه ی عطار


هوا ز نکهت بویندگان او تبت


زمین ز نضرت بینندگان او فرخار


بصر ز صورت او عالم صور گردد


اگر نگاه کنی ژرف سوی آن دیوار


چو مرغزار یکی شیر دارد اندر بر


چو واق واق یکی روی مردم آرد بار


بسان کرگ یکی پیل برکشیده به شاخ


بسان ارگ یکی بر هوا کشیده حصار


حصارهای پر امثال های مینا رنگ


ارم نیند و جدا هر یکی ارم کردار


بسان قبه و ارتنگ مانویش غلاف


بسان کعبه و دیبای خسرویش ازار


چه دیبهی که به رنگ پرند هندی تیغ


زبرجدینش پود و زمردینش تار


همی نشاط کند بلبل اندرو گویی


چغانه دارد در کام و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #15
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار


در دست مشک دارم و در دیده لاله زار


بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ


با لاله کار دارم از آن روی لاله کار


مانده است چون دل من در زلف او اسیر


رخسار آبدارش در زلف تابدار


گه بنددش به حلقه و گه داردش اسیر


تا همچنان که اوست سیه گشت و بی قرار


گفتم ستاره دارد در نوش تا بکرد


نوش ستاره دارش چشمم ستاره بار


سرو و مه و بنفشه به بستان بهل که او


ماهی است پر بنفشه و سروی است پر کنار


از عشق خیزد انده تا کی بلای عشق


در عشق خیر نیست من و نعت شهریار


سلطان عصر شاه جهان سید ملوک


مسعود فخر عالم و آرایش تبار


شد روزگار بنده ی او زان که ننگرد


از روزگار جز به خداوند روزگار


تا کامگار گشت به شاهی وخسروی


یک دم زدن نگشت برو خشم کامگار


شاها ز مرکب تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #16
ر نه مشکست از چه معنی شد سر زلفین یار


مشک بوی و مشک رنگ و مشک سای و مشک بار


ار دل ما را ببست او خود چرا در بند شد


ور قرار ما ببرد او خود چرا شد بی قرار


ار نشد ابروش عاشق چند باشد گوژپشت


ورنه می خورده است چشمش از چه باشد در خمار


ماهتابستش بناگوش و خطش سنبل برو


آفتابستش رخ و بالاش سرو جویبار


هیچکس دیده است ماهی کاندرو سنبل دمید


هیچکس دیده است سروی کافتاب آورد بار


گر شوی نزدیک زلفش تا بکاوی جعد او


آستین پر مشک بازآیی و پر عنبر کنار


تا ببوییدمش جعد و تا بکاویدمش زلف


تا ببوسیدمش لعل و تاش بگرفتم کنار


در دو دستم عنبر است و در مشامم غالیه


در دهانم انگبین و در کنارم لاله زار


سرخی از خون نگسلد هرگز چنان کز نار نور


مرمان گویند لیکن من ندارم استوار


زانکه من بارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #17
ایا شنیده هنرهای خسروان به خبر


بیا ز خسرو مشرق عیان ببین تو هنر


دروغ زیر خبر دان و راست زیر عیان


اکر دروغ چه نیکوست راست نیکوتر


اگر به طلعت گویی خجسته طلعت او


همی ز طلعت خورشید بیش دارد فر


از آنکه طلعت او سر به سر همه نفع است


بود ز طلعت خورشید گاه گاه ضرر


اگر به همت گویی دعای ابدالان


نبود هرگز با پای همتش همسر


وگر به نعمت گویی فرود نعمت اوست


شمار ریگ بیابان و قطره های مطر


وگر سخاوت گویی بر سخاوت او


بود سخاوت دریا و ابر هزل و هدر


که داد پاسخ سائل جز او به بدره ی سیم


که داد پاسخ زائر جز او به صرّه ی زر


هزار مثقال اندر ترازوی شعرا


کسی جز او ننهاد اندرین جهان یکسر


چهل هزار درم رودکی ز مهتر خویش


بیافته است به توزیع از این در و آن در


شگفتش آمد و شادی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #18
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر


نز یکدگر و هر دو زده یک به دگر بر


نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین


دهقان جهان دیده اش پرورده به بر بر


آن زیور شاهانه که خورشید برو بست


آورد همی خواهد بستن به شجر بر


بر گوهر او ابر مگر عاشق گشته است


کز دیده همی قطره چکاند به گهر بر


گویی مگر از چشمه ی خضر است چو بینی


آبی که بود مانده شبانه به خضر بر


از لاله چو بیجاده است آهو به بیابان


نخجیر چو پیروزه ز سبزه به کمر بر


با یار یکی سوی شمر شو چو وزد باد


بشمر شکن زلف بتان را بشمر بر


گر خاک همی خندد زیر قدم ابر


چون ابر همی زار بگرید به زبر بر


پر صورت و نقش است همه روی زمین پاک


فتنه است مگر ابر برین نقش و صور بر


فتنه است بلی ابر برین صورت و این نقش


چون من به ثنا گفتن آن فخر بشر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #19
دو چیز است رخساره و زلف دلبر


گل مشکبوی و شب روز پرور


گل اندر شده زیر نورسته سنبل


شب اندر شده چون زره یک به دیگر


همانا که خورشید رنگ لبش را


بدزدد که بخشد به یاقوت احمر


رخش گلستانست و میگون لبانش


به گونه به اردیبهشت و به آذر


ز رنگ رخش پر گل سرخ مجلس


ز رنگ لبش پر می لعل ساغر


نکوتر ز روشن رخش تیره زلفش


وگر چند روشن ز تیره نکوتر


نکوتر ز فربی است لاغر میانش


وگر چند فربی نکوتر ز لاغر


همی تابد آن زلف مشکینش دائم


همی جوشد آن خط چفته چو چنبر


بتابد به گل بر علی حال سنبل


بجوشد بر آتش علی حال عنبر


ب ماه منوّرش ماننده کردم


مرا روز شب کرد ماه منوّر


شبم روز شد باز چون بازگشتم


ز ماه منوّر به شاه مظفر


جهاندار محمود کاندر محامد


یکی عالم است از کفایت مصور


یمین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #20
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر


که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر


طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق


بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر


از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد


چو داد دل نتوان خود بگیرد از دلبر


ز بهر وصلش هر حیلتی همی سازم


وصال باشد با او مرا به حیله مگر


شدم به صورت چنبر چو زلف او دیدم


به صورت رسن و اصل آن رسن عنبر


مگر به من گذرد هست در مثل که رسن


اگر چه دیر بود بگذرد سوی چنبر


دم تو بر تو شمرده است ناتوانی را


دم شمرده ی بیمار بیهده مشمر


چه خیزد از غزل و نعت نیکوان گفتن


چرا نگویی نعت و ثنای فخر بشر


سلاله ی سیر خوب میر ابو یعقوب


که جز بدو نبود قصد مرد خوب سیر


نظام فضل و هنر یوسف بن ناصر دین


بزرگوار پسر زان بزرگوار پدر


ز منظرش به همه وقت فرّ یزدانی


همی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا