نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار عنصری

  • نویسنده موضوع -Sinere
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 73
  • بازدیدها 1,566
  • کاربران تگ شده هیچ

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #21
گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر


گه آن پیراسته جعدش ببارد مشک و گه عنبر


رخی چون نوشکفته گل همه گلبن به رنگ مل


همه شمشاد بر سنبل همه بیجاده بر شکر


برو از نیکویی معنی به غمز از جادویی دعوی


به چهره حجت مانی به خوبی حاجت آزر


شکفته لاله رخساره حجاب لاله جرّاره


بر از عاج و دل از خاره تن از شیر و لب از شکر


ز من طاعت وزو فرمان همو زرق و همو حرمان


همو درد و همو درمان همو دزد و همو داور


سرشته رویش از رحمت همیدون گنج پر نعمت


رخ از نور و خط از ظلمت لب از مرجان دل از مرمر


سمن بویی شبه مویی بلا جویی جفا گویی


پریزادی پریرویی پری چهری پری پیکر


دل آرامی دل آرایی غم انجامی غم افزایی


نکو نامی نکو رایی به حسن اندر جهان سرور


بپرداز این دل از رویی که گاه آمد که حق جویی


غزل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #22
پدید آرد آن سرو بیجاده بر


همی گرد عنبر به بیجاده بر


ز روی و ز بالا و زلف و لبش


خجل شد گل و سرو و مشک و شکر


بت و ماه را نام خوبی مده


که او از بت و مه بسی خوبتر


گره دار زلفش حجاب سمن


زره دار جعدش نقاب قمر


سمن باشد و ماه لیکن چنین


نباشد گره بند و حلقه شمر


همی زلف برتابد از بیم آنک


درو گم شود ار نتابد کمر


بدیده در از دیدن روی او


نگار است گویی به جای بصر


به مغز اندر از آتش عشق او


شرار است گویی به جای فکر


ز تیمار او سال و مه مانده ام


ز دل گشته نومید و جان در خطر


نگاهم که دارد ز بیداد او


مگر خدمت خسرو دادگر


ملک نصر بن ناصر الدین کزو


جهان پر هنر شد هنر پر عبر


نشسته است رایش به جای خرد


گرفته است عزمش نشان ظفر


پذیره شود جود او پیش آن


که دیبا برون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #23
در مدح امیر نصر




رامش افزای باد و نیک اختر


بر ملک اورمزد و شهریور


نامور میر نصر ناصر دین


بوالمظفر که عزم اوست ظفر


رویت و خلق اوست جان و خرد


عزم و توفیق او قضا و قدر


تا نبینی و نشنوی سخنش


سخت بی فایده است سمع و بصر


خشم او نام ابر برد به رزم


آتشین گشت ابر و قطره شرر


آسمان را عرض نهند همی


همت شاه مرو را جوهر


آن کف راد او چه گویی چیست


آن سخا پرور عطا گستر


روزگار ملوک را شرف است


روزی اهل فضل را دفتر


رسم او فخر و فعلش از هنر است


لفظ او دُر و خلقش از عنبر


هر کجا مهر و کین او نبود


که شناسد که چیست نفع و ضرر


عکس شمشیر او مبارز را


آتش انگیزد از میان جگر


چه ز کاغذ کنند بارانی


چه بر زخم او برند سپر


گشت آراسته به صورت او


فلک و انجم و طباع و صور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #24
گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر


چرا گم شد رخش باری به زلف مشکبار اندر


اگر طعنه زند قدش به سر و جویبار اندر


چرا رخنه کند غمزه اش به تیغ ذوالفقار اندر


شکسته زلف مشک افشان به گرد روی یار اندر


ز خوبی او به نور اندر ز عشقش من به نار اندر


جفا گویی گرفتستی وفا را در کنار اندر


تو پنداری گل سوری شکفتستی بقار اندر


گل از رویش برد گونه به هنگام بهار اندر


مغ از چهرش برد صورت به فغفوری نگار اندر


چنان کاو جادویی دارد به چشم پر خمار اندر


دل من جادویی دارد به مدح شهریار اندر


سپهبد نصر با نصرت به کار کارزار اندر


ز عزم و حزم با قوت به جبر و اختیار اندر


چنان یاقوت پیوسته به دُر شاهوار اندر


بباید مخلص شعرش به شعری بر شعار اندر


ز نام او شکست آید به نام نامدار اندر


نفس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #25
اگر چه کار خرد عبرت است سرتاسر


نگر چگونه بماند همی خرد به عبر


ز کار خسرو مشرق خدایگان بزرگ


یمین دولت و پشت هدی و روی ظفر


به معدنی که همی وهم حاسبان نرسد


همی رساند شاه جهان سپاه و حشر


ز باد و مرغ همی بگذرد چو باد و چو مرغ


ز دشت بی هنجار و ز رود بی معبر


به حمله لشکر او آن کند که باد به طبع


به پای مرکب او آن کند که مرغ به پر


مصاف لشکر او بین که باد و باران اند


به ابر ماند کاندر هوا بودش ممر


چو برگشاد علم را و برنشست به باد


چه کوه و قلعه به پیش آیدش چه بحر و چه بر


وگر به تنگی سوراخ سوزن آید راه


بسان رشته ددو در شود به وقت گذر


همیشه پایگه و جای او رکاب و حناست


چنانکه بستر و بالینش جوشن و مغفر


نه طبع او بشکیبد ز حرب یک ساعت


نه دست او ز عنان و ز نیزه و خنجر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #26
عارضش را جامه پوشیده است نیکویی و فر


جامه ای کش ابره از مشک است و ز آتش آستر


طرفه باشد مشک پیوسته به آتش ماه و سال


و آتشی کاو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر


چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش


که برون نتواند آمد حلقه هاش از یکدگر


هر که مشک نیک و دیبای نکو خواهد همی


معدن هر دو منم پس گو بیا وز من ببر


زانکه تا زلفین او بوییدم و دیدم رخش


مغز من تبت شده است و دیدگانم شوشتر


کین و مهر ار نه یکی باشد بر غمزش چرا


من بر او بر مهربانم او به من بر کینه ور


مهرش اندر جسم من آمیخته شد با روان


چهرش اندر چشم من آمیخته شد با بصر


گشتم از عشقش چنین ناپارسا بر خویشتن


پارسا گردم به مدح شهریار دادگر


خسرو مشرق یمین ملت فرخ نشان


داور مغرب امین دولت پیروزگر


آنکه در هر چیز دارد رسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #27
ای پری روی آدمی پیکر


رنج نقاش و آفت بتگر


تیرگی مر خط تو را بنده است


روشنایی رخ تو را چاکر


جادویی غمزه ی تو را تبع است


نیکویی چهره ی تو را لشکر


روی و موی تو را ز ماه و ز مشک


بی نیازی است ار کنی باور


پیش روی تو ماه را چه شرف


پیش موی تو مشک را چه خطر


دو رخ و دو لبت به رنگ و مزه


چیره آمد بر ارغوان و شکر


بر رخ توست کژدم و عجب است


زخم او مر مرا میان جگر


بی تو خوبی همه نتاند بود


با تو زاد است گویی از مادر


سنگ و سیم ار نه جانور باشند


چون تو سنگین دلی و سیمین بر


چنبر زلف را ز من بمپوش


کز غمش گشت پشت من چنبر


ننگری تو به من که غمزه ی تو


دل خلد نی روا بود بنگر


کز بد او مرا نگهدارد


خدمت خسرو رهی پرور


نامور میر نصر ناصر دین


آفتاب ملوک و گنج هنر


هر چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #28
بدان ماند که یزدان کرو گر


جهانی نو برآورده است دیگر


چو کشمر سرو او با زیب و با حسن


چو کشمیر اصل او پر نقش و پر فر


نه نقش این بباشد جز به کشمیر


نه سرو آن بباشد جز به کشمر


بدو اندر بتانی صنع ایزد


مثال آزری و نقش آزر


شکسته خورد بر شمشاد سنبل


فشانده بست بر کافور عنبر


مغلغل غالیه بر سیم و نقره


مسلسل مشک بر ماه منور


از ایشان هر یکی چون روز روشن


ز تیره شب نهاده بر سر افسر


همیشه زیر روز اندر بود شب


که دیده روز از زیر و شب از بر


چو بینی قد ایشان را تو گویی


همی شمشاد روید بر معصفر


فروزان حلیه ی زرین کمرشان


ز چینی صدره و دیبای احمر


چنان تابد که پنداری که آتش


زبانه بر زد از بیجاده مجمر


گرفته گرزها زرین و سیمین


مخالف رنگ و دیگرسان به پیکر


یکی همچون تن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #29
مراد عالم و شاه زمین و گنج هنر


قوام ملک و نظام هدی و فخر بشر


یمین دولت و دولت بدو گرفته شرف


امین ملت و ملت بدو گرفته خطر


چهار چیز بود در چهار وقت نصیب


خدایگان جهان را چو کرد رای سفر


چو عزم کرد صواب و چو رای زد توفیق


چو باز گردد فتح و چو جنگ کرد ظفر


مراد او ز همه خلق حاصل است و بدو


نه حکم طالع بایدش نه سپاه و حشر


بلند همت او را همه فلک معنی


بزرگ دولت او را همه جهان لشکر


به زیر سایه ی جاهش بود کفایت و فخر


به زیر رایت قدرش بود قضا و قدر


بهاری ابر چو دستش به دیدگاه سخا


همه سخاوت خویشش نمود هزل و هدر


به خویشتن برخندید و از حسد بگریست


دلیل خنده اش برق است و آب دیده مطر


به لشکر عدو اندر چو رای حرب کند


پسر حسد برد از بیم شاه بر دختر


اگر چه مرگ ز پرّندگان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
341
پسندها
14,973
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #30
غنودستند بر ماه منور


خط و زلفین آن مه روی دلبر


یکی را سنبل نورسته بالین


یکی را لاله ی خود روی بستر


ز مشکین جعد زنجیر است گویی


ز عنبر حلقه ی زلفین چنبر


یکی را نقره ی بی بار نافه است


یکی را آینه بی زنگ معجر


چو نیکو چهره و قدش ببیند


شود از نعت هر دو عقل مضطر


یکی را لعبت کشمیر خواند


یکی را برکشیده سرو کشمر


به روی و موی او بنگر که بینی


بی آذر هر دو آن را فعل آذر


یکی بی دود سال و ماه تیره


یکی بی نور روز و شب منور


به دندان و لبش بنگر به عبرت


دو معنی هر یکی را زو همی بر


یکی لولوی عمانی و پروین


یکی یاقوت رمانی و شکر


مرا بهره دو چیز آمد ز گیتی


دل پاک و زبان مدح گستر


یکی بر مهر جانان وقف کردم


یکی بر مدح شاهنشاه کشور


سپهسالار مشرق کز جمالش


دو پیکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا