متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات رمان نفرین دث‌ساید:بذرهای هایدن‌ورد | Death Stalker کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Death Stalker
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 294
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام وان شات:نفرین دث‌ساید_بذرهای هایدن‌ورد
نویسنده: Mohammad Jawad
ژانر: #فانتزی #ترسناک
خلاصه: در شهر نیویورک اتفاقات عجیبی در حال وقوع است. سه سال پیش یکی از مدرسه‌های این شهر مورد هجوم موجوداتی ناشناس قرار گرفت و طبق گزارشات تنها یک پسر زنده مانده و یک دختر مفقود شده. این اتفاق دوباره در حال وقوع است و حالا نوبت پسری دیگر شده! اما اوضاع به همین سادگی نیست. اوضاعی که بزرگ‌ترین خلافکار نیویورک، قهرمان مسابقه «بتل» و چند قهرمان دیگر را دور هم جمع کرده، خبر از دشمنی بزرگ می‌دهد؛ خبر از فاجعه‌ای بزرگ!
 
آخرین ویرایش
امضا : Death Stalker

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #2
بوم...
انفجاری بزرگ و مرگبار رخ داد و جوری قدرت داشت که کریس که در انتهای راهرو قرار داشت، به بیرون پرت شد. خوشبختانه توانست در آخرین لحظه دستش را جلوی صورتش بگیرد و از آسیب دیدن به صورتش جلوگیری کند. افتادن روی زمین سرد و سفت باعث درد شدیدی در پهلویش شده بود. حالا می‌توانست هوای آزاد را تنفس کند. ولی بعد کم کم بوی دود را هم حس کرد و به سرفه کردن افتاد. او می‌توانست آسفالت سرد مدرسه را زیر دستانش حس کند. صدای سوت مانندی درون گوشش بود که غیر از آن چیز دیگر نمی‌شنید. سرش گیج می‌رفت و معده‌اش پیچ و تاب می‌خورد. در آخرین لحظات مغزش به او تلگراف می‌زد که عنکبوت‌ها مرده‌اند.
به زور خودش را با دست سالمش به سمت دیوار کشاند. ردی از خون جایی که او خودش از روی آن کشانده بود برجای ماند. به دیوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #3
دستان آتش‌نشان شل شد و شروع به لرزیدن کرد. لرزش دستانش آنقدر ادامه پیدا کرد که بالاخره یقه کریس را ول کرد و او پخش زمین شد. به نظر آن بازوهای قدرتمند، دیگر توان نگه‌داشتن کریس را نداشتند. آتش‌نشان به جمعیتی که به او خیره شده بودند نگاهی کرد و با دست دیگرش، دستی که در حال لرزیدن بود را گرفت. آرام و بی‌سروصدا خودش را پیش بقیه آتش‌نشان‌ها رساند. کریس خودش را کمی جمع و جور کرد و دوباره به دیوار تکیه زد. هوا تاریک شده و دیگر خبری از خورشید نبود. انگار او هم می‌خواسته جوری از خشم کریس دور باشد و ظاهراً تنها ماه برای رویارویی با او پیش‌قدم شده بود. ستارگان شب، کم‌کم شروع به ظاهر‌شدن کردند و با هر چشمک‌زدن، ملودی دردناکی می‌نواختند. باد زوزه می‌کشید و نوای فلاکت و بدبختی را بین جیغ و دادهای مردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #4
باد سردی وزید و از میان موهای افتاده کریس عبور کرد. او تنها چشمانش را بست و سعی کرد به صدای باد گوش دهد. اجازه داد باد حس سردی را به او منتقل کند و پوستش را قلقلک دهد. همان‌طور که در گوشه‌ای افتاده بود و کسی به کمکش نمی‌آمد، شروع به بازکردن دستانش از هم کرد‌. ذهنش، او را به بخشی از خاطرات گذشته‌اش برد که حدود پنج یا چهار سال پیش بود. تمام صداهایی که دورش وجود داشتند ناگهان خاموش شدند و او تنها صدای نفس‌های سنگین خودش را می‌شنید. کریس به دورانی رفت که متعلق به او نبود. شاید متعلق به این بدن نبود و نیرویی که امروز او را از مرگ نجات داده، قبلاً در بدن‌های دیگری بوده؛ او در جایی بین وجود‌داشتن و وجودنداشتن بود؛ وسط نقطه بی‌نهایت. روزنه‌ای که بی‌نهایت مسیرش را عوض می‌کرد و انرژی‌اش را از دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا