نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات رمان دنده معکوس | ماهیار کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,260
پسندها
20,137
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان: دنده معکوس
ژانر: #جنایی #معمایی #تریلر
نویسنده: ماهیار
خلاصه: داستان یک فاجعه، روایت شده از اعماق درد... .
و نفرین... نفرین مرگ است، نفرینی که جهانیان را، از آغاز تولد انسان، در خود حل کرده.
به شوق آن نفرین قدم برمی‌دارند، یا مردمان را به سمت آن هول می‌دهد.
روایت‌گر آشوب، برای زمین و زمینیان! اگر ناگهان خود را تغییر دهیم... .
اگر جهانی را به کام مرگ بکشیم، آنگاه لبخند بزن! به انتظار نابودی!
زمانی که تقدیر زمزمه‌ای وحشت‌افکن خواهد کرد:
هرگز... ناگهان... تغییر... نکن... وگرنه... از... درون... نابود... خواهی شد!
و آنگاه که مرگ روایت می‌کند:
دنده معکوس... .
روایتی از تزلزل آدمیان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,260
پسندها
20,137
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #2
صدای نفس‌هایش همراه با صدای باد که به سرعت خودش را به بدنه آهنی می‌کوبید، در میان غرش سهمگین موتور گم شده بود! غرشی که لرزه بر آسمان افکنده و آوایی برای ترس دشمنان گشته. آوایی از سوی مرگ! برای آنان که حد و مرز را رد کرده‌اند. دستانش که دستکشی نظامی و سبز رنگ آن را پوشانده بود، با قدرت فرمان اهرمی را گرفته و لحظه‌ای رها نمی‌کرد. اوج گرفت، پا به پای باد پیش می‌رفت و سینه آسمان را شکاف می‌داد. نفس‌های منظمش، آرام به گوش می‌رسید. لبخندی زد، چشمان بسته‌اش را باز کرد و آسمان نظاره‌گر سیاهی شد! سیاهی که برای خیلی‌ها آخرین چیزی بود که دیده‌اند! چشمانی آکنده از مرگ... برای هرکسی که کشورش را هدف قرار داده است. دماغه را پایین گرفت و سپس، بارانی از آتش را بر سر مهاجمان افکند!
آوازه‌ای از درد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,260
پسندها
20,137
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
درحالی که نفس نفس می‌زد، به دیوار مخروبه کارخانه تکیه داد. با دست راستش عرق پیشانی‌اش را پاک کرد. با شنیدن صدای فریادها، سرش را با ترس برداشت، دوربینش را که درون کیف مخصوص بود به خود فشرد. نباید او را می‌گرفتند! با آن‌که خسته بود و نای دویدن نداشت، برخلاف مسیری که آن‌ها می‌آمدند ایستاد. نفس عمیقی کشید و باز هم شروع کرد کرد به دویدن در میان زایعات باقی مانده از کارخانه چوب بری که حال در آن، اعضای بدن انسان را می‌برند! تجهیزات کارخانه بر اثر باد و باران، زنگ زده بودند و تکه‌های چوب گوشه گوشه افتاده و مانع از سریع‌تر دویدن او می‌شد. هر از گاهی برمی‌گشت و پشت سرش را نگاه می‌کرد، صدای قدم‌هایشان بر ترسش می‌افزود. عرق از صورتش می‌ریخت و بی‌تاب بود برای قطره‌ای آب. لبانش را با زبان خشکش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,260
پسندها
20,137
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
عجیب بود، رفتارش و احساس‌هایش! برای دیگران تفریح، در دورهمی و شادی‌ها خلاصه می‌شد؛ اما برای او... .
شلیک موشک به سمت رذل دلان تفریح بود! فشردن ماشه و سپس فریاد گلوله! این چیزی بود که آرامش می‌کرد. شغلش همین است، نابودی انسان‌هایی که ادعای برتری می‌کنند؛ مرگ هدیه‌ای بود که تقدیمشان می‌کرد. چشمانش به آسمان مقابلش بود، آسمانی مملو از ابرها؛ لحظه‌ای بعد صدای بیسیم در اتاقک کوچک طنین انداز شد و شخصی از آن طرف، درحالی که به علت وضع ناپیدار هوا سینگال به خوبی مخابره نمی‌شد، گفت:
- خلبان... جنگنده... ۰۱۵... فوری به پایگاه برگرد. تکرار می‌کنم... جنگنده ۰۱۵... به پایگاه برگرد!
فرمان اهرمی را به سمت چپ خم کرد، همان لحظه احساس کرد حرکت چیزی را درمیان ابرها دید! اخمی کرد؛ در یک لحظه مانور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا