متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات رمان یاغی دریا | پوررضا آبی‌بیگلو کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع 1010_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 247
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,739
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم الله الرحمن الرحیم
سطح رمان: ویژه
نام اثر: یاغی دریا
نویسنده اثر: پوررضا آبی‌بیگلو
ژانر: #عاشقانه
سبک: درام
زاویه دید: سوم شخص
بافت: ادبی
562339_684e0d239ea059577dc48b75c83cd86a.jpg



خلاصه:
یاغی دریا، ناخدایی شکست‌ناپذیر است که سرپرستی کشتی دزدان دریایی را بر عهده دارد.
کسی از گذشته او خبری ندارد و ناشناس‎ترین انسانِ مشهور جهان است.
این موضوعی بود که در تمام جهان پخش شده و هر کس درباره شایعات موجود درباره او و کشتی‌اش حرف می‌زد.
در این بین، شهروندی که لیلی آریا نام دارد؛ و به عنوان راهبه شروع به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,739
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • نویسنده موضوع
  • #2
همه‌شان اطراف و بالای سر خود را می‌پاییدند و یک دستشان بر روی‌ چاقویشان، و دست دیگرشان بر روی دسته تفنگشان، آماده‌ی مقابله با هرگونه هجوم و حمله‌ای بودند.
آن لحظه، سکوت در همان بخش از جنگل پدیدار بود و ترسناک بودن‌اش مو به تن آدم سیخ می‌کرد. پرندگان و خزندگان و حیوانات دیگر این منطقه از جنگل، صدایی از خود در نمی‌آوردند و دزدان دریایی تنها صدای پاهای ریز و آهسته را از اطراف خود می‌شنیدند.
فهمیده بودند که از ابتدا درحال تعقیب بوده‌اند و تعقیب کنندگان ابدا امکان ندارد که حیوان باشند.
ناخدا ایستاد. این مکان همانجایی بود که آن حیوان به سویش حمله برده و سینه‌اش را از هم شکافته بود.
دستش را به روی سینه‌ی پانسمان شده‌اش می‌گذارد و به خون‌های ریخته شده‌ی خود که روی برگ‌ها خشک شده بودند خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,739
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • نویسنده موضوع
  • #3
به بالا رفتن از درخت کاملا مسلط بودند و گام‌های نرم و جست و خیز پر انرژی و قدم‌هایی بزرگ داشتند. بدن‌های ظریف و آفتاب سوخته که تکه پارچه‌ی کهنه آن‌ها را پوشانده بود. موهایی بلند و به پشت بافته و بسته شده که باد و نسیم‌های آرام هم آنان را به رقص می‌آوردند.
ناخدا یکی از ابروهایش را بالا انداخت و با خود گفت:
- من این همه زن جنگجو رو توی جزیره جا گذاشته بودم؟ یکم غیر قابل باوره!
و لبخندی بر روی لبانش پدیدار می‌شود که هرچه می‌کند نمی‌تواند جمع‌اش کند.
با دقت نگاهی به فن‌هایشان می‌کند و در ابتدا متوجه می‌شود که فعلا، قصد آسیب رسانی شدید و کشتن را ندارند و تنها می‌خواهند حریف خود را از جنگ و تقلا خسته کنند.
فکر کرد چه بهتر که این کار شود، وگرنه زودتر کشته می‌شوند. پس رو به افرادش فریاد کشید:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,739
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • نویسنده موضوع
  • #4
آن مرد، شرور را می‌گویم... در خیال داشت که شاید یک روزی ازدواج کند و دست از این کارهای ظالمانه و بیهوده بردارد، و گمان می‌کرد چه کسی بهتر از این زنانی که هم در رزم نظیر ندارند و هم در زیبایی؟!
در آن لحظه صدای سوت مانندی شنیده شد که از آنِ کسی در همان نزدیکی‌ها بود.
زنان به عقب چرخیدند و منتظر ماندند.
حتی قطب نیز دست از جنگ برداشت و به دیگران پیوست. همه به شیء جاندار که از روی درخت پایین پرید خیره شدند.
قدم‌زنان سمت جمعِ جنگ‌زده نزدیک شد.
جلوی ناخدا ایستاد و با آن چشمان وحشی و سرمه کشیده‌ی سیاه‌اش، به چشمان خسته‌ی لارسن خیره شد. با لحنی که گویی بسیار ناراحت است می‌گوید:
- اوه لارسن! سینه‌ات و چه قشنگ جر دادن! به نظرت کار کدوم جوان‌زنی می‌تونه باشه عزیزم؟!
و دست‌اش را روی سینه لارسن که لکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا