- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,324
- پسندها
- 19,944
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 25
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #11
نگاه شلدون کاملاً غریبه به نظر میرسید و در این مواقع، به تجربه میدانستم که قانع کردنش تحت هیچ شرایطی امکان پذیر نبود. با صدای محکمی در جوابم گفت:
- اصرار نکنکه بیای. تو ممکنه موقع بازجوییش احساساتی بشی و احساساتت روی تصمیمت تاثیر منفی بذاره. از طرفی، من از اسکات درخواست کردم که این پرونده رو ادامه بدم.
از اینکه فهمیدم اسکات با درخواست شلدون به آن سرعت موافقت کرده، خون جلوی چشمانم را گرفت. در واقع مشکل از محرمانه بودن پرونده نبود؛ مشکل از جنسیت من بود. اسکات از سپردن این پرونده به دست یک مرد مشکلی نداشت.
لب پایینم را گاز گرفتم تا جلوی عصبانیت خودم را گرفته باشم. با آرامشی ساختگی به شلدون اشاره کردم که از روی صندلی من بلند شود و به او گفتم:
- باید گزارش کار دیشبم رو تکمیل کنم، پاشو...
- اصرار نکنکه بیای. تو ممکنه موقع بازجوییش احساساتی بشی و احساساتت روی تصمیمت تاثیر منفی بذاره. از طرفی، من از اسکات درخواست کردم که این پرونده رو ادامه بدم.
از اینکه فهمیدم اسکات با درخواست شلدون به آن سرعت موافقت کرده، خون جلوی چشمانم را گرفت. در واقع مشکل از محرمانه بودن پرونده نبود؛ مشکل از جنسیت من بود. اسکات از سپردن این پرونده به دست یک مرد مشکلی نداشت.
لب پایینم را گاز گرفتم تا جلوی عصبانیت خودم را گرفته باشم. با آرامشی ساختگی به شلدون اشاره کردم که از روی صندلی من بلند شود و به او گفتم:
- باید گزارش کار دیشبم رو تکمیل کنم، پاشو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش