متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار عجیب‌ترین کاری که تا به حال یه مهمان توی خونه‌ی شما انجام داده چی بوده؟

  • نویسنده موضوع RaHa~ʷᵗ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 1,352
  • کاربران تگ شده هیچ

meli);

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
244
امتیازها
1,078
مدال‌ها
2
  • #31
رفت سر یخچالمون میگفت نهارا های ظهرتون بقیش کو
 
امضا : meli);

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #32
جلو همه بلند شد زد تو گوش همسرش (بیشعور )
 
امضا : m.sina

رایکا

مدیر بازنشسته
سطح
11
 
ارسالی‌ها
523
پسندها
1,326
امتیازها
9,073
مدال‌ها
16
سن
21
  • #33
اینکه به راحتی سر یخچال میرن و میگن فلان چیز ندارییین؟عههه .. :shok:
 

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
979
پسندها
14,839
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
  • #34
با زنش اومده بودن خونه‌ی ما اتراق کرده بودن، تو خونه خودمون بهم می‌گفتن درو درست ببند :///
 
امضا : BlaCkfloWeR

NARGES AMIRI

مدیر بازنشسته
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
33,563
امتیازها
61,573
مدال‌ها
23
سن
20
  • #35
شروع کرد به زیر و رو کردن اتاق من و ایراد گرفتن از اتاقم:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 
امضا : NARGES AMIRI

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,507
پسندها
40,727
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #36
رفت از تو کمدم لباس برداشت. دختره‌ی نکبت اون لباس مورد علاقه‌ی من بود.:77:
 
امضا : Kalŏn

L.latifi❁

ناظر رمان
سطح
14
 
ارسالی‌ها
961
پسندها
7,144
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
23
  • #37
هیچی دیگه میان میخورن میپاشن و میرن
 
امضا : L.latifi❁

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,252
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #38
چای رو تعارف کردیم برداشته،
بلافاصله واسه نوشیدن ومزه کرد ، میگه این چایی سرده .

یواشکی باخودم زمزمه کردم یا تو بیا توآشپزخونه بچسب به کتری وقوری بخور...
یا کتری وقوری رو بیارم اونجا داغ داغ بخور

:458121-4a17a0aa9aa02eb3abb93d43b47025ee::458061-755e223a0d53e1728b5a71f75fca66cc::458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 
آخرین ویرایش

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,072
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • #39
دوست همسرم بود. از شهردیگه اومده بود با من نه سلام کرد نه بابت غذا تشکر کرد و نه خداحافظی...
انگار من پیشخدمت رستوران بودم... که البته اونم نبودم چون به پیشخدمت حداقل یه انعام می‌دن:woman-shrugging:
 
امضا : Azadeh✿

♡°DINA°

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
269
امتیازها
1,048
مدال‌ها
3
  • #40
ازشون خواستم تو کارا کمکمون کنن کلا یه ذره رک بودم که اذیت می‌کرد مادرم رو
البته الان دیگه توانش و ندارم که به کسی با جنگ بفهمونم کارش چقدر زشته و ساکتم بیشتر
 
امضا : ♡°DINA°

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا