دوست همسرم بود. از شهردیگه اومده بود با من نه سلام کرد نه بابت غذا تشکر کرد و نه خداحافظی...
انگار من پیشخدمت رستوران بودم... که البته اونم نبودم چون به پیشخدمت حداقل یه انعام میدن
ازشون خواستم تو کارا کمکمون کنن کلا یه ذره رک بودم که اذیت میکرد مادرم رو
البته الان دیگه توانش و ندارم که به کسی با جنگ بفهمونم کارش چقدر زشته و ساکتم بیشتر