متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار • پوکر کننده‌ترین موارد توی رمان‌ها •

  • نویسنده موضوع `Diaco
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 1,992
  • کاربران تگ شده هیچ

soft.and.lily

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,469
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
  • #61
من واقعا این حجم از زیبایی کاراکترا رو نمیتونم هضم کنم!
ینی همه انقدر خوشکلن که نگو! بعد داستان اونجا جالب میشه که کاراکترای رمانارو همه از روی هم زدن! ینی همه چشما سبز آبی خاکستری. قد بلند. پوست عین برف. دماغ قد دماغ اولاف(البته فقط اونجایی که آنا هویج رو تا ته توی صورت اولاف فرو میکنه) موهای بلوند. باز یکم خلاقیت به‌خرج بدین! مثلا چشم قهوه‌ای چشه؟ یا مثلا دماغ پسره نمیتونه اندازه دماغ سوپری سر کوچمون باشه؟؟؟ بخدا دختره اگه قدش کوتاه باشه دچار کمبود اکسیژن نمیشههه!!! پوست گندمی هم بخدا دنیارو به آخر نمیرسونه!! یکم خلاق باشین لنتیا! شما که به خدا توی خلق حضرت یوسف دارین میگین "زکی"!
 
امضا : soft.and.lily

soft.and.lily

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,469
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
  • #62
مورد داشتیم دختره انقدر خوشکل بوده به نگهبان دانشگاه چشمک میزنه بعد لبشو گاز میگیره بعد نگهبانه غش میکنه :speetchless: لامصبا تیلور سوییفت و کیم تهیونگ رو با کاراکتر اصلی رمانتون اشتباه گرفتین!!!
تازهههه این قسمت از داستان رو دوستش تعریف میکنه و میگه "واقعا.....(اسمش یادم نیس)وقتی چشمک میزنه خیلی جذاب میشه! دلم برای نگهبانه سوخت..." :frustratedf: (ینی تو همه رماناهم این دوستا باید تعریف قیافه همو بکنن وگرنه دنیا به آخر میرسه)
 
امضا : soft.and.lily

soft.and.lily

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,469
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
  • #63
دیگه مورد داشتیم باید میرفتن برای درسشون نقاشی همو بکشن(:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:) بعد تقسیم دوتایی که میکنه استاد، سه‌تا دختر شیطون قصه با سه‌تا کوه یخ، دوتا دوتا هم گروه میشن ولی تا اینجا هنوز همه چیز خوبه و داستان اونجایی جالب میشه که دختره یادش میره نقاشی پسره رو بکشه و دوستاش از توی اینترنت از روی عکس ویلیام نامی که با پسر داستان مو نمیزنه نقاشی میکشن:speetchless:
 
امضا : soft.and.lily

soft.and.lily

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,469
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
  • #64
یه‌چیز دیگه هم بگمو برم که خیلی طولانی شد.
این یکی خیییییلی مسخره بود جدا: دوست پسرای داستان که روانشناسه(!) میاد پیش این دخترا و نظرشون رو راجع به پسرای داستان میپرسه و دخترایی که تا اسمشونو سوال کنی ازشون پاچه میگیرن به این سوال شخصی جواب میدن و میگن ما با این پسرا لجیم! و لجبازیشونم طوریه که هرکسی با پارتنر خودش بیشتر لجه:speetchless: بعد این دوست روانشناسه هم همه‌چیو به دوستاش میگه و اونا هم خرسند از این ماجرا میرن به نقشه هاشون (که من تا آخر رمانو نخوندم نفهمیدم چی بودن) برسن:frustratedf:
 
آخرین ویرایش
امضا : soft.and.lily

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • #65
حالا نمیشه یه بار جای دختر و پسرمون عوض شه؟ دختره پولدار بشه پسره فقیر؟ من تضمین می‌کنم که خدشه ای به شخصیت پسرمان وارد نشود:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 

نوای زیرلب

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
97
امتیازها
90
سن
17
  • #66
همییییییییییییشه یه پسر... وجودداره که عاشق این دختره بوده
همیییییییشه یه نامزد سابق یادوست دخترسابق وجود داره که‌ میاد میگه من نمیزارم به هم برسین.
دختره اونقدر پاک وخوبه که همه تحسینش میکنن.
یه خواستگارپولدارمیاد خانوادش میگن چه خانواده خوبی داشتن چه وسر آقایی بود...
درحالی که اگه همین همسایه بغلیشون بیاد خیبی شیک ردش میکنن ومیگن دخترمون قصد ازدواج نداره.
خانواده پسره از ازدواج با دختره مخالفن وبعدها که بلایی سردختره میاد وپسره خودشومیکشه مادرپدرش به پاش میفتن توروخدا بااون دختره عروسی کن.
دحتره خودشو ازرو نرده‌هایپله میندازه پایینو مادرش بامقاله‌ای که ازدیگ دراورده واستاده و اون ملاقه ذره‌ای کثیف نیست:-/
آقا..برگهایم ریخت:/
 

ستین؛

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,059
پسندها
24,492
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
19
  • #67
من می‌خوام یه رمان جدید رو شروع کنم...
یه عاشقانه‌ی آرام بین کلثوم و اصغر...
اصغر و کلثوم توی یه خونه شصت متری زندگی می‌کنن و هشت تا بچه در رده‌ی سنی یک تا هشت ساله دارن...
کلثوم بیکاره مدرسه هم نرفته و به طبع بی‌سواده...اصغرم که وانت آبی رنگ و زنگ زده داره و هندونه فروشه و سوادش هم فقط در دو دو تا چهار تاست!
روی پیشونی اصغر یه ماه گرفتگی اندازه‌ی یه کف دست هست، سیبیلاشم دسته موتوریه موهاشم فرفری عین لونه کفتره...همیشه‌ی خدا گرسنه‌س و کلثومی که بوی قورمه سبزی می‌ده نمی‌دونه که چطور باید اون شیکم گنده‌ش رو که دو متر اومده جلو رو پر کنه...
اصغر بوی عرق می‌ده و عادت داره با لنگ قرمزی که همیشه دور گردنشه، عرقش رو پاک کنه...
عاشق خوردن سبزی و ترشی سیره و بین دندون‌های یکی در میان و زرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ستین؛

Mozafar.T

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
672
پسندها
3,231
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #68
عشق، تکراری‌ترین کلیشه تو تمام رمان‌های ایرانی شده.
 
امضا : Mozafar.T

Mozafar.T

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
672
پسندها
3,231
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #69
تو رمان شخصیت پسر حتماً باید ماشین کوپه، جنسیس، لامبورگینی،....، یه شرکت، هیکل خوب، مغرور، عطر تلخ، .... داشته باشه تا دختر عاشقش بشه. دختران سرزمینم، لطفاً آرزوهاتون رو به صورت رمان در نیارید.
 
امضا : Mozafar.T

Mozafar.T

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
672
پسندها
3,231
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #70
شخصیت دختر بدون آرایش خوشگله، بدون ورزش خوش هیکله، چشم‌هاشم رنگیه.
بابا ژن خوب.
 
امضا : Mozafar.T

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
23
بازدیدها
674
پاسخ‌ها
16
بازدیدها
551
پاسخ‌ها
55
بازدیدها
1,671

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا