دختر میره دانشگاه با استادش لجه آدامس میچسبونه به صندلی یا پایه صندلی رو شل میکنه
هیچی دیگه استادشون عوض میشه یه پسر خوشگل میشه استادشون که از قضا یه نسبت فامیلی با دختر داره://
به چه علت یارویی که صبح دختر قصه باهاش تصادف کرده، ظهر استاد دانشگاهش در میاد و شب پسر دوست خانوادگی پدرش:/
لابد بعدا هم اون فردی در میاد که مادرشو کشتن اومده انتقام
مرسی واقعا، تنکس وری گود اکسلنت=)
یعنی ببین توی همهههههههههه رمانا کلیشه شده که اولش شخصیت اصلی زنگ میزنه به دوستش، دوستشم با صدای تماس این از خواب پامیشه و با صدای خوابآلود، کلی فحش نثار یارو میکنه!
یه رمان پیدا کردی و اینطوری نبود بیا منم خبر کن!!!!
یعنی ببین توی همهههههههههه رمانا کلیشه شده که اولش شخصیت اصلی زنگ میزنم به دوستش، دوستشم با صدای تماس این از خواب پامیشه و با صدای خوابآلود، کلی فحش نثار یارو میکنه!
یه رمان پیدا کردی و اینطوری نبود بیا منم خبر کن!!!!
دختر رمانش، پارت 1، اول صبح، حتما باید از پله ها سر بخوره.
بذارید من تعریف کنم، ما خونهمون پله نداره ولی رفته بودیم جایی که پله داشتن از این پیچ پیچیا.
من خواستم سر بخورم از رو نرده ها؛ ببین قوانین فیزیک رو بذار کنار کلا؛ نزدیک بود برگردم با گردن یه طبقه رو بیام پائین |=