چرا همشون یه اکیپ دارن باهم میرن شمال؟؟ واقعن چرااا
همشونم گیتاریست و خوش صدا
تو همه اکیپا هم یه پسر دلقک هس که از لحاز درونی از همه فلاکت زده تره و داداشی همه دختراس
همیشه یه پسر غول تشن چهار شونه ی ورزیده ی از همه نظر عالی با اخلاق گند،ادب زیر صفر و بیشعور هست
همین پسر غول تشن یه برادر/رفیق داره که از همه نظر عالیه عالیه ... قیافه تیپ و خلاصه از همچی
ولی دختره دل میبنده به همون پسر غول تشنه :/
چکاریه آخه خداااا ؟؟؟ اون رفیقه/برادر چشه مگه برای عاشق شدن ؟؟ حتما باید غول تشن گند اخلاق باشه ؟؟
یه کلمه رو میکشن
چچچچچچهخببببرههههههههههههههه این چیه اخه اوف
پسراهمشون مغرورن من اخر فرایند مغرور شدنشون رو نفهمیدم فقط یهو میگن مغرور شد تا دیروز شاد بود امروز مغرو اوف روخ واقعا این مواردا
چطور تو رمانا پسره زندگی دختره رو نابود میکنه آخرش با یه متاسفم دختره میبخشتش؟! اونوقت من یکی به وسایلام رو خراب کنه باید بره کپی اونو برام بخره وگرنه گریشو در میارم
آها راستی
تو ۹۹/۹۹۹ درصد رمانا هم دختره هم پسره خوشگل و جذاب و یکیشونم پولدار (معمولا پسره) و... هستن
شماها نمیگین اونایی که قیافه ندارن میخونن بدتر حالشون گرفته میشه
تو این رمانای ترسناک همیشه شخصیت اصلی بعدن میفمه ک انسان نیس
تو رمانای عاشقانه پدر دختره ورشکس شده و یه پسر پولدار عاشقش میشه
یا مثلن دختره ک پدرش ورشکس شده هنوز لباس های انچنانی و قشنگ داره پولشو از کجا میاره پس
همیشه هم اونی ک رقیب دخترس دکلته قرمز میپوشه با ارایش غلیظ