متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 1,198
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
کارناوال سرخ و سیاه
نام نویسنده:
فاطمه غفوری
ژانر رمان:
#جنایی #مافیایی #عاشقانه
کد رمان: 5645
ناظر: حصار آبی حصار آبی


1000001702.jpg
_به نام خالق قلم_
خلاصه:
ریشه‌های سیاه که از کینه زاده می‌شوند تمام شهر لندن را فرا می‌گیرند و تک‌تک مردم را چه گناهکار چه بی گناه به یک کارناوال سیاه دعوت می‌کنند، به نوبت دور تا دور حاضران پیچیده می‌شوند و رنگ سرخ خون را در دل سیاهی پخش می‌کنند. به راستی گناهکاران حقیقیِ حاضر در کارناوال چه کسانی هستند؟! همان نابغه‌هایی که دنبال ۲۵ مسئله ریاضی گمشده می‌گردند یا آنهایی که به بهانه نجات جان انسان‌ها جلویشان را می‌گیرند؟! کسی نمی‌داند اما برعکس، خوب می‌دانند هدف لرد واتسون از راه اندازی این کارناوال سرخ و سیاه فقط پسگیری آن ۲۵ مسئله ریاضی گم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,920
پسندها
22,882
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROHI

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
یک
همه چیز از همان روزی شروع شد که ترازوی عدالت از دستان بانوی چشم بسته جدا و به دست شیطانی با چشمان باز افتاد.
همان روزی که عدالت شد تنها سنگ قبری در گورستان و کسی نمی‌دانست از مرده باید به نیک یاد شود یا شر.

***
سال2002
انگلیس، لیورپول
دلهره وحشتناکی که در وجودشان رخنه کرده بود موجب می‌شد نفس‌نفس‌های پی در پی‌شان بخاطر دویدن علت دیگری نیز بگیرد. باید می‌رفتند، هرچه زودتر باید این جهنم دره را ترک می‌کردند؛ وگرنه مانند مابقی بچه‌ها باید سرنوشت شوم را پذیرفته و به جای بازپس‌گیری حقشان، سمتش می‌رفتند.
ناگهان با ایستادن سباستین بقیه هم دویدن را متوقف کردند و مانند او پشت درخت‌های پیر و تنومند آن جنگل مخفی شدند. دنبال علت این کار بزرگ‌ترین شخص در گروهشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
دو
انگلیس، لندن
چهارده فوریه سال 2023
گام‌های استوارش که گویا زمین را می‌لرزاند، ابهتش، تیپ تمام مشکی‌ای که برازنده یک اصیل‌زاده انگلیسی‌ بود، اخم روی صورتش، شغل ترسناکش تمام اینها باعث می‌شدند نگاه خدمه‌های عمارت لرد فاستر رویش سنگینی کند و به محض دیدنش سریع سر خم کنند.
هیچکس نمی‌توانست حدس بزند این مرد سی و شش ساله همان نوجوان پانزده ساله‌ای‌ست که از فرط جنون توانست یک انسان را با چاقوی تیز آشپزخانه زخمی کند و جان سگ وحشی‌اش را نیز بگیرد. همان کسی که در تمام این بیست و یک سال به چیزی جز انتقام فکر نمی‌کرد.
پیشخدمت که مردی میانسال با موها و سبیل شورون مشکی و تیپ همیشه سفید بود جلو آمد و به نشانه احترام اندکی خم شد و همین مسبب توقف قدم‌های استوار سباستین شد.
- شب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
- خب؟ می‌شنوم.
صدای فاستر موجب شد به خودش بیاد، پس از بستن در سمت او رفت که حال پشت میز کارش نشسته بود. حینی که قدم‌زنان نزدیکش می‌شد حرفش را شروع کرد:
- چون از جشن تولد بدم میاد و هیچ سالی نمی‌گیرم خیلیا متوجه گذر عمرم نمی‌شن نمی‌دونم تواَم جزو اونایی یا نه! خودت بگو، هستی؟
با اخم ریزی که همیشه داشت سرتاپای اندام ورزیده سباستین را برانداز کرد و نگاهش روی چشمان عسلی‌اش ثابت ماند:
- این همه راه اومدی اینجا، برده جدیدم رو پروندی و به حس و حل خوبم گند زدی که درمورد تولدت صحبت کنی؟! کادو می‌خوای؟! هرچند به قول خودت منم جزو اون دسته از کساییم که اصلاً نمی‌دونم کی تولدت بوده.
پوزخند بی‌صدایی از این حرف زد و نگاه گذرایی به کفش‌های مشکی‌اش انداخت و سپس نگاهش را سمت صورت چروکیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
پک دیگری از سیگارش زد و درحالی‌که نگاهش را سمت چهره عصبی فاستر برگردانده بود، دودش را با پوزخند بیرون فرستاد. تمامی راه‌های دست به سر کردن را از او گرفته بود.
چند دقیقه‌ای در سکوت به چشمان هم خیره شده بودند، یکی با شادمانی از پیروزی و دیگری با عصبانیت از شکست تا آنکه سباستین سکوت را شکست:
- می‌خوام کل انگلیس رو به یک کارناوال دعوت کنم، زیر آسمون شب بدون هیچ نور و رنگی بعد با خون مهمونای ویژه‌مون رنگ سرخ رو هم بهش اضافه کنم تا بشه کارناوال سرخ و سیاه.

***
سه
ماشین وارد محوطه ساختمانی با نمای مشکی و سفید شد که کسی نمی‌دانست اسم مجتمع مسکونی ساده فقط درمورد طبقات پایین صدق می‌کند. طبقات بالا مدت‌هاست که محل انواع جنایت‌هایی‌ست که فقط از یک باند مافیا ساخته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
گردن او را از حصار دستانش آزاد کرد و ادامه داد:
- خوبه، منم واست یه کادو دارم.
حینی که کتش را از تنش در می‌آورد گفت:
- همین که بعد یک هفته مهربون شدی خودش یه کادوئه، بارونس واتسون!
لحن کنایه‌آمیزش اخمی روی صورت گرد کاترین شکل داد هرچند که کار هر دو درواقع شوخی بود.
- اون یه هفته قهر که حقت بود، من با چه ذوق و شوقی برنامه داشتم توی هاید پارک واست یه تولد دوتایی بگیرم و سوپرایزت کنم ولی از بعد از ظهر که بهت زنگ زدم تا یازده و نیم شب منتظر موندم و نیومدی آخر سر که برگشتم خونه دیدم آقا گرفته خوابیده، عین خیالشم نیست تولدشه.
با یادآوری دوران قهر کاترین آه از نهادش برخواست، واقعاً سخت بود. شب‌ها او عادت دارد که هیچ نوری در اتاق نباشد اما کاترین آباژور آفتابی را روشن می‌کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
پس از شام از جا برخواست و بوسه کوچکی روی گونه کاترین نهاد و بدون فاصله گرفتن خیره در چشمان آبی‌اش گفت:
- ممنون بابت شام عشقم.
با لحن دوست داشتنی‌اش پاسخ داد:
- قابلت رو نداشت.
از آشپزخانه خارج شد و سمت راه پله چوبی کنج خانه‌ رفت و پس از طی کردن آنها به راهرو باریکی که دو اتاق در آن قرار داشت رسید و وارد اتاق خوابشان شد و از داخل کشوی میز تحریرش که کنج دیوار کنار پنجره متوسط و روبه‌روی تخت دو نفره سفیدشان قرار داشت جعبه مقوایی سیاه رنگ را برداشت و داخل جیب شلوارش گذاشت، روبه‌روی آیینه دراور که کنج دیگر اتاق کنار کمد قرار داشت ایستاد و پس از اینکه دستی به موهایش کشید و مرتبشان کرد مجدد به طبقه پایین رفت. روی یکی از مبل‌های مبلمان هشت نفره راحتیِ سفید و مشکی که رو‌به‌روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
لبخند دندان‌نمایی به چهره کاترین که حال از آن حالت عصبی خارج گشته بود زد و گفت:
- خب‌ خب... نوبت کادوهاست ولی قبلش باید یکم مقدمه‌چینی کنم دیگه نه؟ همونطور که خودت می‌دونی هر جفتمون عاشق سادگی‌ایم، از خونه‌مون مشخصه تنها چیزی که با سادگی مطابقت نداره اونه... .
با دستش به میز بیلیاردی که داخل راهروی کنار آشپزخانه بود اشاره کرد.
- که همونم بخاطر اینه که من عاشق بیلیاردم؛ من اگه می‌خواستم یه عمارت بخرم شک نکن می‌تونستم اما اومدم توی یکی از خونه‌های آپارتمانی که محل کارمونم هست؛ چون هردومون خونه کوچیک دوست داشتیم. سادگی رو دوست داریم ولی با معنای عمیق پشتش.
جعبه کوچک را از جیبش بیرون کشید اول نگاهش را به آن بعد به چشمان کاترینی دوخت که درحال گوش دادن بود.
- امسالم به رسم هر سال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
چهار
نگاهش را به اشخاصی دوخت که در استخر درحال شنا کردن بودند و ظاهراً خیلی خوشحال به نظر می‌رسیدند، کاملاً برعکس او. دوباره پاهایش را در آن آب نسبتاً خنک تکان داد و تا خواست داخلش برود صدای دخترانه و ظریف استلا مانع شد:
- تو نمی‌خوای دست از این کارات برداری رابرت؟!
جوابش را نداد حتی نیم نگاهی هم ننداخت و استلا فهمید امروز هم ظاهراً از دنده چپ برخواسته او هم لبه استخر نشست و پاهایش را داخل آب فرو برد تا جدی حرفش را بزند:
- اوکی به من محل نده موردی نیست ولی ملودی... .
پیش از آنکه حرفش را کامل کند رابرت با همان لحن خشک همیشگی که این‌بار با چاشنی عصبانیت هم مخلوط شده بود نگاهش را به چشمان آبی دختر کنارش گره زد و گفت:
- ولی ملودی چی؟ هان؟! مثلاً چی می‌خواد بشه؟! اون بابای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا