متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه یک دقیقه مطالعه

  • نویسنده موضوع حسنا(هکرقلب)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 212
  • بازدیدها 7,930
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #71
#پاراگراف_کتاب

یا پی‌یر تولستوی را در نظر بیاورید، روح گمگشته‌ای که در میان نهصد صفحه اول جنگ و صلح بی هدف پرسه می‌زند تا به دست سربازان ناپلئون گرفتار می‌شود، اعدام پنج مرد پیش از خود را در برابر جوخه آتش به چشم می‌بیند و در لحظه آخر، حکم اعدامش به تعویق می‌افتد. این نزدیکی مرگ، پی‌یر را متحول می‌کند و به فردی بدل می‌شود که سیصد صفحه نهایی را با رغبت، اراده و با قدردانی فراوان از ارزشمندی زندگی می‌گذراند. بهتر از آن، می‌توان ایوان ایلیچ تولستوی را نام برد، بروکراتی لئيم که عذابش هنگامی که از سرطانی شکمی می‌میرد، با بینشی عالی تخفیف می‌یابد: «بد می‌میرم، چون بد زندگی کرده‌ام.» در چند روزی که از زندگی‌اش باقی است، ایوان ایلیچ تحول درونی خارق العاده‌ای می‌یابد، به درجه‌ای از سخاوت، همدلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #72
#پاراگراف_کتاب

یا پی‌یر تولستوی را در نظر بیاورید، روح گمگشته‌ای که در میان نهصد صفحه اول جنگ و صلح بی هدف پرسه می‌زند تا به دست سربازان ناپلئون گرفتار می‌شود، اعدام پنج مرد پیش از خود را در برابر جوخه آتش به چشم می‌بیند و در لحظه آخر، حکم اعدامش به تعویق می‌افتد. این نزدیکی مرگ، پی‌یر را متحول می‌کند و به فردی بدل می‌شود که سیصد صفحه نهایی را با رغبت، اراده و با قدردانی فراوان از ارزشمندی زندگی می‌گذراند. بهتر از آن، می‌توان ایوان ایلیچ تولستوی را نام برد، بروکراتی لئيم که عذابش هنگامی که از سرطانی شکمی می‌میرد، با بینشی عالی تخفیف می‌یابد: «بد می‌میرم، چون بد زندگی کرده‌ام.» در چند روزی که از زندگی‌اش باقی است، ایوان ایلیچ تحول درونی خارق العاده‌ای می‌یابد، به درجه‌ای از سخاوت، همدلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #73
#پاراگراف_کتاب

شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می‌کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می‌گویند، فقط به خودشان: «آیا من حق اشتباه کردن دارم ؟» فقط همین چند واژه... شهامتِ نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو، و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامتِ همه‌چیز را شکستن، همه‌چیز را زیر و رو کردن. شهامتِ با خود روبه‌رو شدن. دستِ‌کم یک بار در زندگی، روبه‌رو با خود، تنها خود، همین. «حقِ اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژه‌ها است، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟ چه کسی جز خودت؟

#من_او_را_دوست_داشتم
✍ #آنا_گاوالدا
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #74
#پاراگراف_کتاب

از نظر این بزرگواران، همه‌ی عقب‌افتادگی‌ها معلول دو علت هستند: اول رویدادی تاریخی که از بد حادثه در گذشته اتفاق افتاده است (غیر قابل برگشت و تا حدود زیادی هم مؤثر که منکر آن نمی‌توان شد) و دوم دست شوم خارجی (آشکار و یا غیر آشکار)؛ و برای رفع تکلیف در برابر این دو عامل صد البته ناخواسته، تا دلتان بخواهد گفته‌ها و نوشته‌ها مملو است از «ملت بزرگ» یا ملت نجیب و ملت متحمّل، و ملت صبور، و در مواقع استیلای بیگانه ملت میهمان نواز هوشمند زیرک، ملت تحت استعمار، و هزاران صفت حتی‌المقدور ارضا کننده و مثبت. خوب، این وسط نقش خودمان چی؟ یعنی آنچنان در مقابل این پدیده‌ها عاجزیم که هیچ کاری نباید بکنیم؟ یعنی من و ما و این ملت بزرگ در هیچ موردی کوتاهی نکرده‌ایم؟ تقصیری نداشته‌ایم؟ آخر با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #75
#پاراگراف_کتاب

حقیقت مثل یک کارد برنده و یک زخم لاعلاج است. به همین جهت همه در جوانی از حقیقت می‌گریزند و عده‌ای خود را مشغول به باده گساری می‌کنند و جمعی با کمال کوشش در صدد جمع‌آوری مال بر می‌آیند تا اینکه حقیقت را فراموش نمایند و بعضی بوسیله ق*م*ا*ر خود را سرگرم می‌نمایند و شنیدن آواز و نغمه‌های موسیقی هم برای فرار از حقیقت است..!


#سینوهه_پزشک_مخصوص_فرعون
#میکا_والتاری
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #76
#پاراگراف_کتاب

داستان گویی نه تنها ریشه تئاتر، سینما، ادبیات و فرهنگ، که ریشه‌ی خود تجربه زندگی است. شنونده داستان با خودِ اساطیری‌اش و حقایقی که در آنجا بازنمایی می‌شوند، تماس برقرار می‌کند. اگر تماس ما با اسطوره‌هایمان قطع شود، این خطر هست که تماسمان با خودمان قطع شود. جامعه معاصر جامعه‌ای تجزیه شده و تکه تکه است و اغلب ما را از هسته مرکزی یا روحمان جدا می‌کند. به رغم همه پیشرفتی که داشته‌ایم، چیزی را از دست داده‌ایم که در فرهنگ‌های کهن گرامی داشته می‌شد، یعنی اتصال با روح.

#راه_داستان_فن_و_روح_نویسندگی
#کاترین_آن_جونز
مترجم: #محمد_گذرآبادی
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #77
#پاراگراف_کتاب

روزی ﺳﮕﯽ داﺷﺖ در ﭼﻤﻦ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ‌ﺧﻮرد. ﺳﮓ دﯾﮕﺮی از ﮐﻨﺎر ﭼﻤﻦ ﮔﺬﺷﺖ. ﭼﻮن اﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮه را دﯾﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮد و اﯾﺴﺘﺎد، آﺧﺮ ھﺮﮔﺰ ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﺳﮓ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮرد. اﯾﺴﺘﺎد و ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﮐﯽ ھﺴﺘﯽ؟ ﭼﺮا ﻋﻠﻒ ﻣﯽ‌ﺧﻮری؟
ﺳﮕﯽ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ‌ﺧﻮرد ﻧﮕﺎھﺶ ﮐﺮد و ﺑﺎد در ﮔﻠﻮ اﻧﺪاﺧﺖ و ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ؟ ﻣﻦ ﺳﮓ ﻗﺎﺳﻢ ﺧﺎن ھﺴﺘﻢ! ﺳﮓ رھﮕﺬر ﭘﻮزﺧﻨﺪی زد و ﮔﻔﺖ: ﺳﮓ ﺣﺴﺎﺑﯽ! ﺗﻮ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﻣﯽﺧﻮری؛ دﯾﮕﻪ ﭼﺮا ﺳﮓ ﻗﺎﺳﻢ ﺧﺎن؟ اﮔﺮ ﻻاﻗﻞ ﭘﺎره اﺳﺘﺨﻮاﻧﯽ ﺟﻠﻮت اﻧﺪاﺧﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺎز ﯾﮏ ﭼﯿﺰی؛ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ‌ﺧﻮری دﯾﮕﻪ ﭼﺮا ﺳﮓ ﻗﺎﺳﻢ ﺧﺎن؟ ﺳﮓ ﺧﻮدت ﺑﺎش...!

#زﻣﺴﺘﺎن_ﺑﯽ_بهار
✍ #اﺑﺮاھﯿﻢ_ﯾﻮﻧﺴﯽ
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #78
#پاراگراف_کتاب

ناتانائیل، اکنون، کتابم را دور بینداز. خود را از قید آن برهان. ترکم کن، ترکم کن.! از تظاهر به اینکه به کسی چیزی می‌آموزم بیزارم. کی گفته‌ام که می‌خواهم همانند من باشی؟ تو را براي اينکه چون من نیستی دوست دارم. در تو تنها چیزهایی را دوست دارم که با من همانندی ندارد. آموختن! مگر جز به خود به کسی دیگر خواهم توانست چیزی بیاموزم؟ ناتانائیل، کتاب‌ام را به دورافکن؛ هرگز بدان خرسند مباش. گمان مبر که کسی دیگر بتواند بر حقیقت «تو» دست یابد؛ بیش از هر چیز، از چنین پنداری شرمسار باش. اگر خوراک تو را من می‌جستم اشتهای خوردنش را نداشتی؛ و اگر من بسترت را آماده می‌کردم، دیگر، براي خفتن در آن، خوابت نمی‌آمد. کتابم را به دور افکن؛ به خود بگو که این تنها یکی از هزاران نگرش ممکن در رویارویی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #79
#پاراگراف_کتاب

دیگر به راستی می‌دانم که درد یعنی چه... درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می‌شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد، دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می‌گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد.

#درخت_زیبای_من
#ژوزه_مائوروده_واسکانسلوس
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #80
#پاراگراف_کتاب

ما می‌بینیم که چه غیر زیبا سراسر تاریخمان مملو است از قهرمان‌بازی و قهرمان‌پروری. و عجیب است به محض اینکه قهرمانی را پرورش دادیم و وی را روی سکّو گذاشتیم، ستایش‌اش کردیم، و در بعضی از مقاطع، خجالت‌آور است ولی واقعیتی است، پرستش‌اش کردیم و حتی در سطح خدایش قرار دادیم و چه فرمان یزدان چه فرمان ... برایش سرودیم، خیلی زود به دلیل اینکه به حق نمی‌تواند تمام خواسته‌هایمان را برآورده کند شروع به ملامتش می‌کنیم، غافل از اینکه این ما بودیم که از او یک بت ساختیم. قهرمان بیچاره که خودش هم چنین ادعایی نداشت. خودمان بالایش می‌بریم و خودمان هم زمینش می‌زنیم، آن هم در مشمئز کننده‌ترین حالت ممکن..!

#جامعه_شناسی_خودمانی
#حسن_نراقی
 
امضا : حسنا(هکرقلب)
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا