[ با آبي مي نويسم،
تا كه آبي بماند؛ ياد تو در يادم
تو به من آموختي كه آبي بنويسم
تو به من آبي بودن را آموختي
پس در يادم آبي بمان.
•با اندكي تأخير ]
دقيقاً تا چهارشنبه، تكرار مي كردم كه تولد را فراموش نكنم اما ديروز، تماماً از ياد برفت و امروز، با ديدن ِ تاپيك و كلمه ي "اسقلالي"، بلافاصله به يادم آمد.
دقيقاً همچون آدمي شده بودم كه بين ِ چندين و چند راه، گير افتاده و اصلاً نمي داند مقصد كجاست و مي خواهد به كجا برسد! يا اصلاً نميداند در اين راه، قرار است چه كارهايي را انجام دهد كه به مسافر ِ آخري كه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.