داستان کودک داستان کودک زیم‌زالابیم | فاطمه تهمتن کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع soft.and.lily
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 99
  • برچسب‌ها
    فانتزي
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

soft.and.lily

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/12/19
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,468
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کودک: 57
ناظر: Your Pluto sogi.an

نام داستان کودک: زیم‌زالابیم
نام نویسنده: فاطمه تهمتن
ژانر: #فانتزی
جنسیت مخاطب: همه
رده سنی: 6 تا 11 سال
خلاصه: وقتی میا کاملا از پیدا کردن آرزوی گمشده‌اش ناامید شده، دنیای رویاهارو پیدا می‌کنه و دنبال آرزوی گمشده‌اش می‌گرده... .
 
آخرین ویرایش
امضا : soft.and.lily

AMARGURA

مدیر آزمایشی شعرکده + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
11/8/20
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
33,444
امتیازها
61,573
مدال‌ها
35
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
داستان_کودک.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید!
**تاپیک جامع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

soft.and.lily

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/12/19
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,468
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
بعد از این‌که از روی سرسره سر خورد دستش را به لبه‌های سرسره گرفت و ایستاد. آرزویش اینجاهم نبود! همان‌طور که روی کفپوش‌های فومی رنگارنگ که مثل تکه‌های پازل توی یک‌دیگر قفل شده‌ بودند چهار دست‌ و پا راه می‌رفت، زیر سرسره‌ها را هم گشت ولی انگار واقعاً آرزویش را گم کرده‌ بود! خسته به یکی از سرسره‌ها تکیه داد. بستنی توت فرنگی‌اش کاملا آب شده‌ بود و توی قیفش ریخته‌ بود. نگاهی به دست‌های کثیفش انداخت. بستنیش را که حالا دیگر قابل خوردن نبود، توی سطل زباله انداخت و برای شستن دست‌هاش محوطه بازی کودکان را ترک کرد. میا جداً ناراحت بود. چند روزی بود که آرزویش را گم کرده بود و هر چه می‌گشت پیدایش نمی‌کرد. بعد از شستن دست‌هایش، آنها را با لباسش خشک کرد و با چهره‌ای ناراحت رفت تا جاهای دیگر را به دنبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : soft.and.lily
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا