فال شب یلدا

اشعار رهاشده کاربران مجموعه‌ اشعار محال | سمیرا محمدی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 3,213
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
رسم روزگار


رسم روزگار همینه
غریبارو نمی‌بینه

همیشه نمی‌شه لبخند
همیشه نداره کینه

یک جایی رو کم میاری
یک جایی بدجور شیرینه

یک جایی پر از تبسم
یک جایی کمی غمینه

یک زمانی دست و دلباز
یک زمانی گل می‌چینه

همیشه یک حس تازه
یک جا قایم، در کمینه

میشه خندید و تُهی شد
نتیجه‌اش همیشه اینه

خوشی‌ها رو میشه جمع کرد
خوشی اعجاز آفرینه

مهربونی جز قلبت
مرحمت اساس دینه

این‌جا باید خاکی باشی
آسمون نیست که زمینه

زنده بودن توی دل‌هاست
زندگی کردن چنینه

زندگی کن زندگی ده
خدا جای حق نشینه

این‌جا باید خاکی باشی
آسمون نیست که زمینه

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
توکل

صبح دم بیتی در اعماق دلم گل می‌کند
میشود سنبل هوای عشق بلبل می‌کند

صبح‌ها حال و هوای شاعری جوشان‌تر است
چون سماوری که در جوش است و قل‌قل می‌کند


ترس و غم معنا ندارد، منطقی در کار نیست
یک سپید، بی‌قافیه هم پای دل غُل می‌کند

مصرع و بیت و غزل با من رفیقند، با همیم
مطلعش در دل و بعدش خود تنزل می‌کند

یک غزل شاید شرح یک دل و سدهاش بود
شاعری عشق است، سد را یک شبه پل می‌کند

گاه گاهی صبح‌ها دلگیر و غمناک می‌شود
با خداییم، دل نمی‌ترسد توکل می‌کند

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
دوستم نداشتی

حس من نسبت به تو خیلی صافه خیلی ساده است

وقتی میری قلب عاشق گم شده تو ته جاده است

هر جا باشم هرجا باشی قلب من مال تو بس
اینو می‌دونی عزیزم عشق تو ماه نه ستاره‌اس

روشنی این ستاره بیشتره از ماه تو شب‌هام
یادته این رو عزیزم جون می‌دادی واسه حرفام

من مثال لیلی بودم طاقت دوری نداشتم
هیچ اسمی رو عزیزم جای اسم تو نذاشتم

انگاری از یادت رفتم خیلی بود آخه جونم
چه کنیم دنیا همینه من می‌میرم تا نمونم

چون دیدی واسه‌م عزیزی رفتی و تنهام گذاشتی
ناراحت نشی عزیزم فهمیدم دوستم نداشتی

اون همه احساس صافو رفتی و ریختی تو دریا
همه‌اش از تو می‌نوشتم تو بودی تو عمق حرفا

کاش می‌شد تو هم یک روزی پای عشق خود بمونی
فردا انگار دیگه مرده واسه‌ی دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ای کاش

این آه گشته پنهان، ای کاش قصّه باشد
اعدام بی‌پناهان، ای کاش قصّه باشد

یک ترس کنج قلبم، یک ترس کنج خانه
عمریست، خانه لرزان، ای کاش قصّه باشد

در حیرتم چرا من، از خواب برنخیزم
در چنگِ غم گریبان، ای کاش قصّه باشد

دیوار روبه‌رویم، در حسرتم که گردد
یک پنجره، نمایان، ای کاش قصّه باشد

گردیده عمر ما شب، روزش غروب کرده
اشکی‌ست در نگاهان ، ای کاش قصّه باشد

این یک غزل ندارد، جایی برای این درد
این درد گشته دیوان، ای‌کاش قصّه باشد

گویم به خود و خواهم، ساکت شوند صداها
من بی‌وطن و افغان، ای کاش قصّه باشد

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
اقبال

می‌شود گاهی خدایی! یک غزل فالت شود
مطلعش آن نوبهار نیک امسالت شود
می‌شود درهای رحمت باز و آن دِلکش نسیم
آرزوهایت بخواند، رنگ اقبالت شود

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
خاموش

غصه خوردیم و تبسم که فراموش شد و
قلب با کینه‌ی مردم که هم آغوش شد و

گاه‌گاهی؟ نه همیشه دلمان زخم زدند
هر قساوت که به شوخی چو می نوش شد و

حال یک قلب و نگاه نگران جای خودش
تلخ خندی که همیشه در و سرپوش شد و

بس که مغرور شدند و دلشان سرد و یخی
شمع احساس خودش یخ زد و خاموش شد و

حال و احوال دل و دین که خودش معلوم است
دین به یغما و دل از غم که سیه‌پوش شد و

تکیه بر خود کن و دل بر دل دنیا نه نبند
حرف خوبی‌ست که آویزه‌ی این گوش شد و

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
تویی کم دارد

دلم احساس پشیمانی و ماتم دارد
دلم انگار تویی در دل خود کم دارد

منم انگار همانند توام بازیگر
دل من بین تبسم همه دم غم دارد

همه جا فکر توام نیستی و من تنها
چه نکو دل همه جا یاد تو همدم دارد

دفتر و شعر و قلم را همه آتش زده‌ام
به فراقت به سرشکم همه‌اش نم دارد

من دل سوخته با شعر چه حاجت دارم
نگه‌ای کن که نگاه تو چه مرهم دارد

از غم دوری بی‌حد تو عاجز ماندم
همه‌ی دفتر من قطره‌ی شبنم دارد

ترک عشقت به سرم زد بروم خلوت انس
خسته ی راه شدم بی تو رحم خم دارد

روبراه نیستم و دل پر از اندوه تو بین
دلم انگار تویی در دل خود کم دارد

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
دیوار

هرشب که دور یاد تو دیوار می‌کشم
بیتابِ روی ماه تو سیگار می‌کشم

پر می‌شود هوای من از درد بی‌کسی
دردی که با نبود تو هر بار می‌کشم

هرشب تولدی نه! وفاتست در دلم
دست از نگاه سنگ تو این‌بار می‌کشم

هر روز توبه می‌کند این دل نبینمت
هرشب دوباره نقشه‌ی دیدار می‌کشم

آخر شبی بسوزم و سوزانم این جهان
چون آتشی که شعله به تکرار می‌کشم

سمیرا محمدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
بهشت عشق

«بر پرده‌ی خیال شقایق نوشته عشق
مقصود خلق آدمیان و فرشته عشق»

آن‌جا که سیب و دانه‌ی گندم بهانه شد
آدم دچار چشم حوا و سرشته عشق

در مکتب جهان همه یکسر محصلیم
درس و کتاب و دفتر و عنوان و رشته عشق

در این جهان فانی و در این دیار وهم
ثابت همیشه دست همانی که کشته عشق

رود ش*ر..اب و حوری و میوه بهانه است
مقصد خدا و گم شده‌ایم در بهشته‌ عشق

پ.ن بیت اول شعر و من نگفتم و ادامه‌ی شعر از سروده‌هامه

سمیرا محمدی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
رقص نور

«گم شدم توی جنگل چشمات
رنگ چشمان تو تماشایی‌ست»
آسمانی که در دلت داری
آبی و صاف و پاک و دریایی‌ست

در هوای تو عشق می‌تابید
گرم و سوزان و اشتیاق آور
مِهر را می‌شود نفس نکشید؟
دَم تو تا ابد مسیحایی‌ست

هر زمانی که از تو می‌گویم
جشن چشمان من شود برپا
رقص نوری که در دو چشمانم
میزند طبل و رو به رسوایی‌ست

شاخه‌ها، دست می‌دهند با من
می‌کشانند مرا به دنیایت
بال و پر می‌شود مرا عشقت
یادتو بس که راه والایی‌ست

پیچکی می‌تَنَد نگاه من
دور احساس گرم چشمانت
باغ لبخند من شکوفا شد
بوسه‌ات نو بهار شیدایی‌ست

سمیرا محمدی

پ.ن. بیت اول شعر از جمله اشعارم نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا