- ارسالیها
- 1,010
- پسندها
- 5,319
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #21
وقتی آلارا و مکس همراه با زن و مرد میانسال وارد شدند، میتوانست بوی ترس را استشمام کند «جودیت» عمهی امیلی بیشتر در شوک بود تا از آنکه بترسد و «رابرت» شوهر عمهی امیلی هم داشت با هوشیاری اطراف را برانداز میکرد، به حد مرگ ترسیده بود لاکن در ظاهر بیتفاوت بود تا همسرش را آرام نگه دارد «آلارا» هم گویی اسباب بازی محبوبش را از او گرفته بودند، مغموم ایستاده بود البته ظاهر سنگیاش بیتفاوت بود؛ با ورود پر سر و صدای دو خونآشام و دو انسان که یکیشان نیمههوشیار و دیگری دختری جیغجیغو بود، اخمهایم خودکار در هم رفت. «پیتر» و «سوزان» عمهزادههای لعنتی امیلی دردسرساز بودند لاکن با مردنشان موافق نبودم؛ سوزان که ترسیده بود پشت تنها صلاحش قایم شد «جیغهای بنفش زنانه»اش، آنقدر جیغ جیغ کرده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.