- ارسالیها
- 0
- پسندها
- 562
- امتیازها
- 3,863
بند را بریدم
رهایش کردی
من بریدمش
می دانم اما
حتی رفتنت تماما تحقیر بود
جرات نگاه به چشم هایت را نداشتم
می ترسیدم
میترسیدم از اینکا نشانه ای را که می خواهم نیابم
وقتی عقل سرم را بالا برد
وقتی که در دنیای چشم هایت دنبال جواب سوال هایم بودم
در عمق آن سیاهی به شاید رسیدم
اگر برایم مهم نبودی
اگر غرورم را حفظ می کردم
اگر اختیار احساساتم را داشتم و
اگر مثل خودت دوستت داشتم
تو درست اینجا گم نمی شدی
دوستت دارم
دوستم داشتی؟
شرطی شده ام
به شاید تکراری جواب هایت
بارها از خودم می پرسم اگر زمان برگردد ، دوباره دوستت خواهم داشت ؟
جواب من در حد خودم احمقانه است
به قدری احمقانه که آینده ، گذشته و حالم را به تو زنجیر کرده
تو باد بودی
تمام اصل های زندگی ام را شکستی
دست هایت،احساسات دستانم را کشت
خدایا من...
رهایش کردی
من بریدمش
می دانم اما
حتی رفتنت تماما تحقیر بود
جرات نگاه به چشم هایت را نداشتم
می ترسیدم
میترسیدم از اینکا نشانه ای را که می خواهم نیابم
وقتی عقل سرم را بالا برد
وقتی که در دنیای چشم هایت دنبال جواب سوال هایم بودم
در عمق آن سیاهی به شاید رسیدم
اگر برایم مهم نبودی
اگر غرورم را حفظ می کردم
اگر اختیار احساساتم را داشتم و
اگر مثل خودت دوستت داشتم
تو درست اینجا گم نمی شدی
دوستت دارم
دوستم داشتی؟
شرطی شده ام
به شاید تکراری جواب هایت
بارها از خودم می پرسم اگر زمان برگردد ، دوباره دوستت خواهم داشت ؟
جواب من در حد خودم احمقانه است
به قدری احمقانه که آینده ، گذشته و حالم را به تو زنجیر کرده
تو باد بودی
تمام اصل های زندگی ام را شکستی
دست هایت،احساسات دستانم را کشت
خدایا من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.