دنبال چه می گردی پدرم؟
چرا صورتت این همه رو به زمین
نزدیک است
من از این تای کمر می ترسم
تو هنوز سلام آفتاب های بی شماری را نداده ای
رو به زمین نه
به آسمان خیره شو
صاف بمان
ستون این خانه نفهم است
یادش نده ویرانی این سقف چگونه ست.
شنبه به یادت شروع شد
یکشنبه ؛ دوستت دارم
دوشنبه ؛ دو بار دوستت دارم
سه شنبه ؛ سه بار، زیر لب
چهارشنبه ؛ چهار، با فریاد
پنج شنبه ؛ پنج هزاره، تا بهشت...
جمعه ؛ تمام عشقهای جهان مال تو
کاش هفته بیشتر بود عزیزم
کاش عددها را تا بی نهایت میشمردم ؛
و میگفتم :
دوستت دارم...
دوستت دارم...
فکر می کنم خدا شنبه مرد را آفرید
یکشنبه زن
دوشنبه عشق
سه شنبه نفرت
چهارشنبه لبخند
پنج شنبه مرگ را
جمعه اما هیچکدام را نداشته تنهایی را آفرید!
گوشه ای نشست و دنیا را تعطیل کرد...
بعضی ها شنبه ی آدمند
پُرِ قرار های تازه
پُرِ شروع های دوباره
جدی و عبوس
بعضی ها سه شنبه ی آدمند
پُرِ کارهای نکرده
پُرِ وعده های عقب افتاده
آشفته و مضطرب
بعضی ها پنجشنبه آدمند
پُرِ رهایی و بی خیالی
پُرِ سبک باری و خوشحالی
تو جمعه ی منی
بهترین روز هفته ام،
که آفتابش بالا نیامده به غروب میرسد...