به خودت رحم کردهای تا حالا؟ وسط یکی از آن جنگهای درونی، در میانهی دادگاهی که علیه خودت برپا کردهای تا خودت را به بدترین مجازات محکوم کنی، ناگهان دلت لرزیده برای بیپناه بودنت؟
خیلی هولناک است که آدم بزرگترین مجازاتکننده خودش باشد؛ در حالی که از بیرون و در ظاهر همهچیز آرام بهنظر برسد. هیچکس هرگز از آن جنگهای درونی با خبر نخواهد شد. هیچکس هرگز نمیفهمد که چه اتفاقی افتاد، چهچیزی شکست و چهچیزی ویران شد، مگر خودت به وقت شفقت بر خودت.
آدمها چطور چیزی را از خدا میخواهند که حتی خودشان هم حاضر به انجام دادنش برای خودشان نیستند؟