متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان دیالوگیسم | Meshkan_Ara/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 304
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «دیالوگیسم» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • #2
به نام خدا
نقد همراه رمان دیالوگیسم
نویسنده: -No Voice Meshkan_Ara
منتقد: Violinist cat❁ Zahra.rezai

پارت ده

و قهقهه‌ام اوج می‌گیرد. نمی‌دانم چرا همیشه این حرفش به خنده‌ام می‌اندازد. چشم غره‌ای به خنده‌ام می‌رود و سر ماهیتابه را به قصد دید زدن برمی‌دارد.
- احمق که شاخ و دم نداره! اون پسره‌ی بدبخت بهت یه قصر داده به این لاکچری؛ بعد تو خودت آشپزی می‌کنی. یکم عرضه داشتی یه خدمتکارم اشانتیون می‌گرفتی. باشگاهت که به راهه؟ با این وضع خوردنت پس‌فردا دوباره بشکه میشی. به زور مانکنت کردما؛ گوه نزن توش!
در این سال‌ها پلنگی شده بود صد پله بالاتر از من؛ اما هرگز ندیدم بدون این الفاظ سخن در دهان بچرخاند. برخلاف منی که تا قبل از عصبانیت تنها در خلوت یا ذهن به زبان می‌آورم. جدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

RahaAmini

نویسنده انجمن
سطح
41
 
ارسالی‌ها
1,804
پسندها
45,761
امتیازها
63,073
مدال‌ها
52
  • #3
پارت 3
انعکاس(حس میکنم به یه کلمه‌ای مثل این نیاز داره) دایره‌ی قرمز رنگِ چراغ‌قرمز که در چشمم می‌نشیند، ترمز عروسکِ سرخ‌رنگم را فشار می‌دهم و پس از نیم‌نگاهی به ثانیه‌شمار، موبایلم را به قصد چند سلفی ریز بیرون می‌کشم. پس از تمدید رژ زرشکی بر روی لب‌های ژل‌زده‌ام و اطمینان از بیشتر در چشم آمدنشان، کمی بیشتر موهای مشکیِ اتوکشیده‌ام را در دید می‌آورم و پس از چند سلفیِ به قول طراوت" دافی‌طور"، موبایل را دوباره به روی صندلی کنار راننده پرت می‌کنم و عروسک جذابم را به قصد خانه‌ی جدید به حرکت درمی‌آورم. (اول موبایل و کشیده بیرون، حالا دوباره روی صندلی پرتش میکنه... یکسان سازی لطفا)
هرچه به مقصدی که شهریار برایم فرستاده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا