«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار دفتر زندگی| Just_Azar کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ms.Azar
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 599
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #1
* به نام خداوند جان و خرد *** کزین برتر اندیشه بر نگذرد *


نام مجموعه: دفتر زندگی
نام شاعر: Just_Azar
قالب: سنتی و نو



مقدمه:
سرزده از جان و تنم این سخنان رقص کنان
تا که روایت بکنم، قصه برایت ز جهان


** لطفا اشعار را بدون ذکر نام شاعر جایی کپی نکنید. **
 
آخرین ویرایش
امضا : Ms.Azar

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•

642650_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg



ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : SAN.SNI

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #3
* عشق لیلا *
قالب: غزل


عاشقم من حافظا این گفته را سویش رسان
گو که لیلا سخت مجبور است، او را بد ندان

ناجوانمردان دنیا سنگ‌سارش کرده‌اند
با هزاران درد و زخم آوردمش پیشم خزان

هر چه او زد دست و پا جنگید با اجبارها
تلخ کردش زندگانی، ماندنت را بس گران

او ز عشقش اینچنین تیری به قلبش پَرت کرد
او خریدش درد هجران تا تو باشی در اَمان

ای دلارا عشق من، دنبال لیلایت نگرد

چون نمی‌خواهم کِشی اندک عذابی بی‌گمان
 
آخرین ویرایش
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #4
* چشمان جنگلی *
قالب: قطعه

گم شدم توی جنگل چشمات
رنگ چشمان تو تماشایی است

شاخه‌هایی کشیده تا مرکز
می‌برد جان من، چه شیدایی است

در گذر بین شاخه‌هایت من
دست من روی دامنی آبی است

با هزار شک و ترس می‌گویم
در نظر دامنم بگو عالی است؟!

در دلم انتظار این پاسخ
کارخانۀ رخت دل شویی است

خط بکش روی ترس افکارم
یا بگو کین لباس من عالی‌ست

ماه شب‌های سرد و تاریکم
ارزشت در لباس و دامن نیست

با همین یک-دو جمله‌ای زیبا
عاشقی از برای ما شد بیست

هر دمی نور عشق در چشمت
باشد آن ترس، گوی تو خالیست

خوف آن جنگل مخوف در چشمت
با طلوعی ز عشق نورانیست

کم نکن عشق را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #5
* سارینا *

به سارینا چه گویم خنده‌هایش
دلم را می‌کند هر دم هوایش

به گنجشکان و طوطی گفته‌ام من
صدایی من نخواهم جز صدایش


 
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #6
* طلا *

نازنینی پا به دنیایم گذاشت
عشق را در قلب من زیبا نگاشت

نام زیبایش طلا، درّی گران

پنج بهمن را گلی خوش بو گذاشت
 
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #7
* پدر *
قالب: سپید

به صحرایی عجیب پا می‌گذارم
که آفتاب سوزان بی‌مهابا
تازیانه‌اش را بر تن رنجور آن فرود می‌آورد
زمین از درد به تنگ می‌آید
اما ناله‌ای سر نمی‌دهد و این
خون است که از او می‌جوشد
من چه کنم؟
او سکوت را برگزیده
وکمکی از من و تو نمی‌خواهد
چرا که همه
سر در گریبان فرو بـرده‌اند
و نگاهی حتی کوچک
به او نمی‌کنند
چه بگویم؟
منی که روزی هزاران بار
شاهد این صحنه‌ی دردناک هستم
آن هم در چه؟
در دستان بابا

این فرشته‌ای دوست داشتنی
 
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #8
* جادوی زندگی *
قالب: سپید

به صحرایی گرم و بی انتها پا می‌گذارم
که آفتاب سوزان آن را در می‌نوردد
وخنجر برّانش بر گلوی نبض‌دار من
فشار می‌آورد
ترس نفس را به تکاپو می‌اندازد
وبغض اسارت گلو را می‌گزیند
و این اشک است روان بر دیده
فریاد دل را به عرش می‌رساند

عجیب است عجیب
دل سنگ آفتاب نرم می‌شود
نامه‌ی آزادی‌ام را به دستانم می‌سپارد
و بـ..وسـ..ـه ای سرشار از محبت
بر پیشانی ام می‌نشاند
افسار اسب سفید را به دستان حیرانم می‌دهد
وصحرا چون دشت خرّم می شود

گیاهان یکصدا زمزمه می‌کنند
« عشق، جادوییست
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #9
* عشق مو فر من *
قالب: غزل

دستهایش نرم و کوچک
بین دستانم نهان است
بوسه‌ای از عمق جانم
روی چشمانش روانست

با نگاهی گرم خالص
عشق خود را می نشانم
لب به گفتن می گشایم
سخت گویم دل خزان است

عشق من دُردانه یارم
بی تو دنیا را نخواهم
ناز دارد پیچ مویت
عشق من پیشش امان است

گلنسا ای عشق دیرین
خم به ابرویت نبینم
خنده باشد بر لبانت
گریه‌ات بی شک گران است

زندگی با خنده هایت
با نگاهی صاف و صادق
هست زیبا هست روشن
بهترین آواز جان است
 
امضا : Ms.Azar

Ms.Azar

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
858
پسندها
4,663
امتیازها
22,873
مدال‌ها
20
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #10
* ترس رخنه می‌کند *
قالب: سپید

قدم‌هایم لرزان است و دیگر
توانی برایم نمانده
قرار است چه شود؟
قرار است به کجا پناه ببرم؟
از لرزش چوب‌ها و ایینه‌ها
از چشمک پی در پی شمعدانی‌ها
از هوهوی باد و
هجوم بی‌رحمانه درد‌ها.
نمی‌دانم ، دیگر چیزی نمی‌دانم
سایه‌ها دنبال من‌اند و
صداها در گوشم می‌پیچند.

سخت است، سخت
دیگر نمی‌کشم!
چرا تمام نمی‌شود؟
می‌دانی... من می‌ترسم!
از قدم بعدی
از ماندن
از برگشتن.

قرار است چه شود؟
زنده می‌مانم یا می‌میرم؟
یا نه، همچون مرده‌ای متحرک می‌شوم؟


 
امضا : Ms.Azar
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا