متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار غم انگیز ترین پایان هایی که برای رمان خوندید

  • نویسنده موضوع Edward
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 1,345
  • کاربران تگ شده هیچ

Roya.saadat

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
190
پسندها
4,626
امتیازها
24,673
مدال‌ها
12
  • #11
غمگین ترین پایان ها ی رمان رو با اسم اون رمان بنویسید.
الهه‌ی شرقی خیلی قدیمیه ولی من بعد از اون رمان دیگه رمان غمگین نخوندم چون به مرگ شخصیت اصلی زن ختم می‌شد.
 

Rigina

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
4,251
پسندها
41,857
امتیازها
74,373
مدال‌ها
63
  • #12
اسماشون رو یادم نمیاد ولی این رمانایی که مثلااا طرف خواب بود بعد یهووو میپره بیدار میشه میگه ای گادد یعنی همش خواب بودد¡¿
اخخخ حرص ادمو در میارن انسان ازار های شرور ذلیل حقیر بدبختتتت
یعنییییی گل گفتییییی دقیقاااااا
 

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,756
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • #13
دیموناتا( نبرد با شیاطین)
آخرالزمان شد و همه مردن
 
امضا : Death Stalker

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,825
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #14
رمان نبود یه کمیک بود به اسم چگونه در جولای عاشق شدم.
اصلا نمیتونم توضیح بدم چون اگه بخوام بگم باید کل کمیک رو از اول بنویسم ولی همینقدر بگم که دختره میفهمه شخصیت یه کمیکه و قراره آخر کمیک بمیره پس تصمیم میگیره عشقش رو پیدا کنه بعد مجبوره هر دیالوگ یا حرکتی که نویسنده نوشته انجام بده اما توی سایه ها ازاده بعد عشقش رو پیدا میکنه اما اخر داستان میره که آخرین دیالوگش رو بگه و طبق برنامه نویسنده ها بمیره و پسره که عاشقشه تنها میمونه. من هنوزم بعد از سه ماه سرش گریه میکنم.
 
امضا : Taranom.Zamani

setareee

رفیق جدید انجمن
سطح
11
 
ارسالی‌ها
39
پسندها
3,419
امتیازها
16,153
مدال‌ها
8
  • #15

hany pary

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
264
امتیازها
1,048
مدال‌ها
3
  • #16
پایان تمام رمان‌های آقای مودب پور غمباد گرفتنی بودن
 
امضا : hany pary

•HOORYA•

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
923
پسندها
17,166
امتیازها
37,073
مدال‌ها
24
  • #17
یه دختر مهربون و اروم، اخرش زمانی که از مشکلات داره جون سالم بیرون میبره میمیره
اینجاست که زندگی نشون میده خوشی نیومده به یکی
 
امضا : •HOORYA•

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
382
پسندها
5,183
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • #18
امشب اشکی می ریزد از آقای کورس بابایی!
 

pouneh

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
11,555
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #19
اسمش اخرین داستان عشق بود که دختره و پسره با کلی بدبختی به هم رسیدن تهش دختره که حامله بوده میره ته دره و میمیره اما بچه‌ش زنده میمونه بعدم دو سه ماه بعد پسره که یه نوازنده خیلی معروف بوده سر صحنه جلوی کلی آدم ی گوله تو مغزش خالی میکنه و خلاصصص
یادش بخیر نازلی هم بود که دختره برای اینکه عاشق پسر کسی بود که پدرشو کشت میذاره میره تا پسره رو فراموش کنه. وقتی میره یجا دیگه اونجا شوهر میکنه بعد دکتر میشه و با شوهرش برمیگرده روستای خودش تا به مردم اونجا کمک کنه که پسری که عاشقشع رو توی ی کلبه تو جنگل میبینه که عفونت تموم بدنشو گرفته بوده و پسره همونجا جلو چشم دختره تموم میکنه :973:
 
امضا : pouneh

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
سطح
33
 
ارسالی‌ها
751
پسندها
39,018
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
  • #20
با سقوط دست‌های ما
یک رمان فوق العاده بود. پسره و دختره کلی سختی کشیده بودن توی ازدواجشون، عشق قبلی دختره یه روز مزاحمش میشه و پسره می بینه یه دعوایی رخ میده که میزنه طرف و می کشه البته غیرعمد حکم اعدام پسره صادر میشه روز اعدامش دختره در به در دنبال رضایت گرفتنه تا اینکه جلوی پای پدر مقتول سکته‌ی قلبی می کنه پسره هم بی خبر پای چوبه‌ی دار هست یه بچه هم داشتن بعد اون بابای مقتول میگه من می خواستم به ازای جون پسرم جون خودش و ازش بگیرم ولی چیزی و ازش گرفتم که باارزش‌تره، رضایت میده پسره اعدام نشه بعد صحنه‌ی اخر شکسته و خرد میاد سر خاک زنش چندسال بعد که از زندان ازاد میشه اونم با یه بچه. کلی گریه می کنه و خلاصه خیلی غم انگیزه
 
امضا : AYDA HOSSINY

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا