متون و دلنوشته‌ها خاطرات خانه‌ی پدری

  • نویسنده موضوع Ghazaleh.Sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 135
  • بازدیدها 2,113
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #111
این شگفتیِ آفرینش است که یک زن ، هر ماه برای آفریننده بودن و زایش و تضمینِ بقای هستی ، از درونِ خویش ، پوست می اندازد ، برای پروانه شدن ، پیله می درَد و باورِ امتداد و بودن را با طاقتِ زنانه اش به نبض سلول های جهان ، می بخشد ...
این که گرایشِ چرخه ی هستی به تحول و نو شدن را در کالبد یک زن می توان دید ،
این که شکست دادنِ دردها و مشکلات را در لبخندِ زنانه ای می توان فهمید ؛
بزرگترین اعجازِ دنیای پیچیده ی آدم هاست ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #112
با لیمو خوبه ، با نبات خوبه
شیرینش خوبه ، تلخش خوبه
به وقتش خوبه ، بی وقتش خوبه
سر صبحش خوبه ، نصفه شبش خوبه
رفیقاشم کــــه هــمــه قــنــد
مثل چایی باشید... خوبه خوب☕️
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #113
خانه ات که اجاره ای باشد
دائم به کودکت می گویی :
میخ نکوب
روی دیوارها نقاشی نکش
و مراقب خانه باش.
اما اینهمه مراقبت برای چیست ؟!
چون خانه مال تو نیست، مال صاحبخانه ست
چون این خانه دست تو امانت ‌است
خانه ی دلت چطور !؟
خانه ی دل مال خداست
در خانه ی خدا
میخ نا امیدی و یاس نکوب.
خانه دلت همیشه آباد
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #114
✍#حمیرا_آریانژاد_مرتضوی
بچه که بودم فکر میکردم راه رسیدن به آرزوها چقدر راحت و ساده است .
فقط کافیست که به گل قاصدک فوت کنم تا آرزوهایم را به خدا برساند .
یا حدس بزنم که مژه چشمم روی گونه راستم افتاد ه یا چپ .
اونوقتا هروقت پارک می رفتیم آرزو میکردم کاش پدرم باد کنک فروش بود ودر قنادی آرزوی داشتن یک پدر شیرینی فروش را داشتم .
در اسباب بازی فروشی دلم یک پدرِ صاحبِ یک مغازه بزرگ اسباب بازی فروشی را میخواست و....
وارد مدرسه که شدم آرزو داشتم مادر و پدرم دکتر و مهندس بودند تا پُزشان را به دوستانم بدهم .
یا اینکه عضو انجمن اولیا و مربیان باشند .
اما هر چه قاصدک ها را فوت کردم آرزوی من را به خدا نرساندند .
بزرگتر که شدم هروقت پدر و مادرم دعوام میکردند آرزو میکردم که کاش یک روز که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #115
ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺯندگیست.
ﺍﮔﺮﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪگی ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻭ تجلی ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ، ﭘﺲ ﺧﺪﺍ کسی اﺳﺖ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻗﺺ ﺷﺎﺩی ﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪگی ﻣﺪﺭﻙ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻭﺟﻮﺩ
ﺧﺪﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﻣﻤﻜﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮ ﺑﺎﺷﺪ
خدوند هر بنده ای را دوست داشته باشد
آرامش درون را به قلب او الهام میکند
خدا عاشقتان باشد
وآرامش ، سهمتان❤️
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #116
آرزویم این ‌است ؛
ڪہ دلت خوش باشد ...
نرود لحظہ‌اے از ...
صورتِ ماهت لبخند ...
نشود غصّہ ...
ڪَمی نزدیڪت ...
لحظہ‌هایت ...
همہ زیبا و قشنگ ...
از خـدا مےخواه...
ڪہ تو را ...
سالم و ...
خوشبخت بدارد ...
همہ عمر ...
و نباشی دلتنگ ...
و بدانی ڪہ ...
ڪَسی هست هنوز ...
ڪہ تو را یاد ڪند ...
‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #117
زندگی همینه که هست.
اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت می‌گذرونه. این ماییم که بهش ارزش می‌دیم.
با همه‌ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره.
نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
نمی‌شه باهاش جنگید!
بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #118
⏳خونه مادر بزرگه ...
ی حیاط بزرگ ...
دور تا دورش مزرعه داشت...
گل‌های رز ...
گل‌های بنفشه...
درخت نارنج ...
درخت پرتقال...
ی باغ پر از سبزی ....
ی حوض آبی هم داشت ...
صفا و صمیمیت ...
شادی و لبخند ...
صدای خنده بچه هارو داشت ...
خونه مادربزرگه ...
دل خوش داشت ...
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #119
‎"خانه پدر و مادر⏳
‎بعد از خانه خدا،تنها خانه ای است که:
‎روزی ده ها بار می توانی بروی بدون دعوت
‎و هر بار صاحب خانه از دیدنت خوشحال و خوشحال تر می شود.
‎خانه ای که برای رفتن نیازی به دعوت ندارد
‎خانه ای که حتی خودت می توانی کلید بیندازی و وارد شوی
‎خانه ای که همیشه چشمانی مهربان به در دوخته تا تورا ببینند
‎خانه ای که یاد آور آرامش کودکانه توست
‎خانه ای که حضورت و نگاهت به پدر و مادر عبادت محسوب می شود و گفتگویت با آنها ذکر الهی است
‎خانه ای که اگر نروی دل صاحبخانه میگیرد و غمگین می شود.
‎خانه ای که قهر با آن ، قهر با خداست!
‎خانه ای که دو تا شمع سوخته اند تا روشنی به ما بدهند و تا وقتی سوسو میزنند، شادی و حیات در وجودت جریان دارد.
‎خانه ای که سفره هایش خالص و بی ریاست
‎خانه ای که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,327
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #120
⏳کمتر کسی پیدا میشه دعاهای ماه رمضان صاف نبردتش تو بچگی
فقط یه چیزی خیلی خوب یادمه تا خود سحر تمام تلاشمو می‌کردم بیدار بمونم چون انقد بچه بودم که کسی برای سحر بیدارم نمی کرد
وقتی خواب می موندم خیلی غصه میخوردم
‌وقتایی هم که سحری میخوردم با سن کمم روزه کامل میگرفتم.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
58
بازدیدها
1,018

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا