- ارسالیها
- 1,010
- پسندها
- 5,319
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #91
"وقی که من بچه بودم"✨
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بامهای سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصلههای کوتاه.
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذرهبینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
لذت خطی بود
از سنگ
تا زوزه آن سگ پیر و رنجور
آه،
آن دستهای ستمکار معصوم.
وقتی که من بچه بودم،
میشد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد میرفت
میشد،
آری
میشد ببینی،
و با غروری به بیرحمی بیریایی
تنها بخندی.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت...
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بامهای سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصلههای کوتاه.
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذرهبینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
لذت خطی بود
از سنگ
تا زوزه آن سگ پیر و رنجور
آه،
آن دستهای ستمکار معصوم.
وقتی که من بچه بودم،
میشد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد میرفت
میشد،
آری
میشد ببینی،
و با غروری به بیرحمی بیریایی
تنها بخندی.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.