متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها خاطرات خانه‌ی پدری

  • نویسنده موضوع Ghazaleh.Sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 135
  • بازدیدها 2,444
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #101
سر پیری اگر معرکه ای هم باشد
من تو را باز تو را باز تو را میخواهم
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #102
فصل گرم است و آفت گرما
می‌کند سخت زندگی برما
آنچنان شد که از دمای تنم
شد زبان، پخته داخل دهنم
حال؛ گرما اگر چه جانکاه است
باز دارای چاره و راه است
لیک فریاد و صد امان ز پشه
می‌رسد آدمی به جان، ز پشه
پشه گاو است، کره بز شتر است
خود او ریز، نیش او یوغور است
از برآیند حاصل نظرات
این «پشه» گشته نکبت الحشرات
می‌کند نم نم و به آرامی
نیش خود را فرو به اندامی
چون که شد نیش کاملا داخل
میمکد سخت، خون ناقابل
توی مترو، درون چاه خلا
همه جا هست این نزول بلا
نه به منزل ز شرش آسودم
نه به حمام بی گزش بودم
الغرض ‌کرده آنچنان داخل
نیش خود را، که کاه در کاگل
از پکن تا هلند، تا حبشه
تف پر خلط من به ریش پشه
علی _ ضمیمه طنز روزنامه قانون
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #103
زبان بدن یا تن‌گفتار یکی از بخش‌های جذاب و مهم در اصول مذاکره است.
این دختر که دیروز می‌خواست خودش را از پلی در بزرگراه پایین بیندازد، با تلاش این آتشنشان نجات یافت‌.
مرد دو زانو نشسته، کمی رو به جلو خم شده، با حالتی پدرانه حرف میزند، حالتی که آرامش و امنیت را به ذهن متبادر می‌کند.
دست‌ها باز، رو به پایین... نه انگشت اشاره‌ای تکان میخورد؛ نه دستی ساتوروار هوا را می‌شکافد، نه توی جیب فرو رفته که حسی از فریب و حمله‌ی زودرس بدهد.
همین بی‌استفاده‌بودن دستها حس امنیت می‌دهد. همین که از حدی، به دختر نزدیکتر نمی‌شود...
فاصله، آرامش و گفتگویی بی‌عجله...
نشستن دختر، گوش دادن و سرِ پایین انداخته، حالتی از وادادگی دارد... تسلیم و شاید رضا... همین چند دقیقه پیش، در یک‌قدمیِ پایان بوده، ولی حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #104
طنز...
یک عدّه پِیِ جاه و مقام افتادند
یک عدّه پِیِ سودِ سهام افتادند
باقی که از این قافله بَرجا ماندند
یک وام گرفتند و به دام افتادند.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #105
همتی گفته که رضایی اساتید رو صدا می‌کرده بیان دفترش و اونجا بهش نمره بدن
میگما
منم تا تصمیم کبری خوندم و رد شدم
چون می‌خوام زگهواره تا گور دانش بجویم ، ممکنه از من هم سر کار خودم بیان و به من هم نمره بدن بلکه دکترامو بگیرم که آماده بشم بعدش برای لیسانس گرفتن ؟؟؟
تازه من استعدادم بیشتر از خیلی از مسولین هست اگه کمک کنن اول دکترامو بگیرم قول میدم تا مقطع دیپلم بعدش خودم تلاش کنمو دیپلممو بگیرم
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #106
رفیق یعنی اولین نفری که همه چيزتو میفهمه
رفیق یعنی اولین نفری که میفهمه عاشق شدی
رفیق یعنی اولین نفری که میفهمه دلت شکسته
رفیق همونيه که پا به پاش گریه کردی پا به پات گریه کرد
هموني که حاضر نیستی با دنیا عوضش کنی
هموني که باهاش راز مشترک داری
هموني که تیکه کلامش معرفته
♥️
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #107
در این روزها، مدام یاد حکایت گاوی می‌افتم که مولانا در دفتر پنجم مثنوی می‌آورد.
گاوی که تنها روی جزیره‌ای زندگی می‌کند و صبح تا شب، می‌چرد و خود را فربه می‌کند؛ اما شب تا صبح دل‌نگران است که مبادا فردا که از خواب بیدار می‌شوم، چیزی برای خوردن پیدا نکنم.
فردا صبح با هراس فراوان می‌خورد و حسابی فربه می‌شود، اما دوباره، شب تا صبح از اضطراب و احساس بی‌ثباتی، لاغر و رنجور می‌شود.
این دور باطل خوردن، چاق شدن و نگران بودن و لاغر شدن سال‌های سال زندگی گاو بیچاره را تباه می‌کند.
مولانا می‌گوید اگر گاو به "گذشته" نگاه می‌کرد، به خاطر می‌آورد که سال‌های سال زندگی کرده و کم نیاورده
آن‌گاه می‌توانست "حال"اش را با آسودگی و لذت بیشتر و درد کمتری بگذراند. اما گاو تنها رو به سوی آینده دارد و نگرانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #108
بیا برگردیم به قدیم تر ها...
نه آنقدر دور که توی قحطیِ زمانِ احمدشاه بیوفتیم
نه آنقدر نزدیک که سیاهچاله یِ دیوارهایِ مجازی عشقمان را قورت بدهد!
حوالیِ دهه یِ پنجاه یا شصت...
تویِ یک شبِ "برف تا کمر باریده"
عقدمان را ببندند
دست به دستمان بدهند و برویم پیِ زندگیمان...
راستش
"دوستت دارم "هایِ با قابلیت ویرایشِ این زمان به دلم نمی چسبد...
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #109
داد زدم:
دربست
زد رو ترمز .در و واکردم و خودمو روی صندلی عقب جا دادم .
از توی آینه نگاهی به من کرد و گفت پدر جان کجا میری ؟
با غیظ گفتم فعلا فقط مستقیم برو تا بهت بگم .
از دست زمین و زمان گله داشتم.از دوازده سالگی کار کرده بودم .ولی حالا چی داشتم هیچی .
اولین بار عاشق ازاده دختر منیر خانم شدم به مادرم که گفتم اون چه عیب بود از آزاده و خانواده اش گفت منم گفتم چه خوب شد که مادرم منو از چاهی که قرار بود توش بیفتم نجات داد !!!!
چند ماه بعد توی یک مهمونی خانوادگی سهیلا نوه عمه ام نظرمو جلب کرد مادرمو کنار کشیدم و ماجرا رو بهش گفتم مادرم با شنیدن این موضوع چنان بلوایی به پا کرد و گفت من سالها از دست خانواده پدرت کشیدم حالا دوباره بیام با اونها وصلت کنم .
......هر دختری را پیشنهاد دادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #110
قبل از ازدواج
مرد : با این حرفت خوشحالم میکنی
زن : میخوای از پیشت برم؟
مرد : نه فکرشم نکن
زن : منو دوس داری؟
مرد : البته
زن : تاحالا به من خ**یا*نت کردی؟
مرد : نه واسه چی این سوالو میپرسی؟
زن : منو مسافرت میبری؟
مرد : مرتب
زن : منو کتک میزنی؟
مرد : به هیچ وجه
زن : میتونم بهت اعتماد کنم؟
بعد از ازدواج
همین متن را از پایین به بالا بخون
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا