• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مجموعه دلنوشته‌ کاپیتان دل‌ها | آیناز.ر کاربر انجمن یک رمان

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
روزها آکنده از سمّی کشنده شده است!
سمی از جنس خاطرات، همان خاطراتی که نمی‌خواهد، اما بی‌اجازه به مغزش رسوخ می‌کنند.
او که در آن روزها ، نه تنها از خاطرات خویش خبر نداشت ، بلکه از مرگ خود نیز خبری نداشت ، و این یعنی ، مرگی که هیچ از آن نمی‌دانست !
و از این روی ، برای حفظ جان خویش ، حاضر بود هر کاری بکند !
از این رو ، هر لحظه ممکن است که از مرگ خویش آگاه شود ، و آن گاه است که می‌فهمد که مرگ ،بی‌جان است!
اما این مرگ ، یعنی : مرگ خود نیز ، یعنی مرگ دیگری ، بدون اینکه از آن خبر داشته باشد .
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
«لیاقت» گاهی نایاب و ناپیدا می‌شود میان این همه هیاهو...
این روزها به یاد دارم که به اندازه‌ی تمام روزهای عمرم ،
برایت شعر خواندم ، برایت نوشتم ،
برایت ترانه خواندم و …
وقتی که می‌رسیدی ،
مرا به آغوشت می‌کشاندی …
در حالی که می‌دانم
چقدر به این شهر غریب و سرد عشق می‌ورزی …
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
باد می‌وزد و ابرها در گذرند...
آدم‌ها تک‌تک می‌روند و آهسته آهسته به فراموشی می‌سپاریم‌شان...
ما تا کی سرگرم بازی این جهانیم؟
و تا کی دل به بازی این زمانه می‌بندیم ؟
تا کی می‌خواهیم این بازی را به سرانجام برسانیم ؟
تا کی ما با این بازی‌ها از خود و روزگار خویش و جهان خود حقیقت‌ها غافلیم ؟
و در انتظار چه هستیم ؟
و چه می‌خواهیم ؟
با این همه غفلت از حقیقت‌ها چه می‌توانیم بکنیم ؟
ما که می‌دانیم که تمام هستی ما در گرو این بازی‌ها است …
ما که می‌دانیم که جهان از حقیقت‌ها خبری ندارد …
تا کی باید در این بازی‌ها بمانیم ؟
و تا کی می‌خواهیم با این‌ها زندگی کنیم ؟
ما که می‌دانیم با این‌ها هستیم …
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
میگویند گریه که کنی دلت آرام میگیرد.
اما هنوز جواب طوفان چشمانمان را کسی پاسخگو نیست؟
من در این دنیا تنها یک نفر هستم که وقتی می‌خواهم گریه کنم با تمام وجودم او را صدا میزنم و به او می‌گویم که برای همه‌ی اینها باید گریه کنم !
در واقع گریه کردن ، مثل یک کوه است در مقابل طوفان‌ها و طوفان‌ها .
در مقابل همه‌ی اینها باید گریه کنم چون خیلی زیباست .
گریه کردن برای یک لحظه ، همه‌ی اینها را از بین میبرد .
« از زندگی سیر نخواهم شد تا اینکه به مرگ فکر کنم . » این جمله برای من به اندازه‌ی تمام روزهای عمرم ارزش دارد …
من همیشه در حال گریه کردن هستم .
می‌دانم که هر لحظه ممکن است بمیری .
اما نمی‌دانم این گریه‌ها چگونه به پایان می‌رسند .
من همیشه برای این گریه‌ها ارزش قائلم .
وقتی کسی را داشتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
شاید بعضی وقت ها خدا هم همراه با من دلگیر شود!
آخر هروقت باران میبارد چشم های من هم تر میشود...
و تو باز هم با من قدم میزنی …
باران که می‌بارد دلم برایت تنگ میشود … .
ای کاش باران می‌بارید و کاش می‌فهمیدی چقدر دوستت دارم …
شاید آنقدر باران میبارید که دیگر دلم برایت تنگ نشود …
‌باران تو را از من گرفته … . ‌
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
فکر میکنم شمع دلم خاموش گشته است؛
اما نمیدانم چرا ؟
چون من فقط میخواستم روشنش کنم؛
و اما چرا ؟
چون دلم میخواست بسوزد ، خاکسترش کنم،
اما …
به جای سوختن شمع ، دلم میخواست شمع باشم .
سوختن را دوست دارم چون هر آنچه در دل دارم را به تو عرضه میکنم .
چون تو زیباترین تصویر منی …
پس بیا زندگی کنیم !
به همین سادگی !
ای دل تو در آنی که ز خود بیخبری ،
در پی آنی که ز خود بیخبری ،
زندگی کن که ندانی و نیابی و ندانی ،
زندگی را به همین سادگی دوست دارم!
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
نه تو آنی که همانی نه من آنم که تو دانی !
چه کنم با غم هجران تو ای یار که از دیده و جانم تو برونی و نهانی ؟
به خدا‌گر زپی دیدن رویت نروم پس تو چه دانی که کجایی ؟
تو مرا یاد کنی ور نکنی باز به یاد من بیچاره بیفتی و بمانی!
دل من در گرو دیدن روی تو بماند همه عمر آن به که تو را یاد کنم!
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
نتوانستم در قلبم زندگی کنم و دل به کسی نبندم .
اما افسوس که دلم از همه چیز سیر شده است .
کاش خدا به من مجال می‌داد به کسی فکر نکنم .
کاش …
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
کشتی شکسته است و راه علاج نیست الان دیکر عاشقی معنی نمیدهد …
ولی این را باید فهمید که در این دنیا و آن دنیا دیگر هیچ چیز نمی‌ماند که از انسان‌ها ا و از زندگی‌ها بگیرد .
اگر ما عاشق باشیم و به معشوق خود برسیم و تمام آن کسانی که عاشق هستند و به معشوق خود رسیدند که او از دنیا رفته است و به او رسیده‌اند و این عشق است …
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,946
پسندها
14,547
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
خاطره‌ها در تک‌تک سلول‌های بدنم اسم تو را زنده می‌کنند...
می‌دانی ، این را بارها و بارها در این سلول‌ها گفته‌ام .
می‌دانی ، من می‌دانم که می‌شود یک‌بار هم از تو نام این دنیا را برد ، اما یادت می‌آید که چگونه زندگی می‌کنم .
یاد می‌آورم که چگونه به تو اعتماد کردم .
یادت می‌آید که چگونه مرا برای همیشه از این زندگی رها کردی .
 
امضا : AINAZ.R

موضوعات مشابه

عقب
بالا