• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های مینویسم تا بماند | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام مجموعه : مینویسم تا بماند
نام نویسنده : ainaz8360 (جوجه زخمی)
مقدمه:
یادمه بهم میگفت هیچ وقت تنهات نمیزارم
همیشه پشتم بوده
اما حالا اون رفته و من موندم و تنهایی
خدا جون خودت میدونی تنهایی یعنی چی ؟
یعنی این که هر لحظه و هر ثانیه تنها باشی !
من الان چه حالی دارم ؟ !
یه نفر رو از دست دادم !
خدایا چرا ؟ !
چرا اینقدر تنهام !
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

G.ASADI

مدیر بازنشسته ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
10/4/20
ارسالی‌ها
1,256
پسندها
41,172
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
سطح
38
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..


666253_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذاشتن اولین پست می‌توانید گفتمان آزاد خود را ایجاد کنید.

"تاپیک قوانین گفتمان آزاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : G.ASADI

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
وقتی حالم بده به این فکر میکنم چه روزایی رو باهم گذروندیم،
چه حرفایی بهم زدیم،
چه خنده های از ته دلی داشتیم،
چه روزا که حال بدمو فهمیدی و چه کارها که برام نکردی،
چه روزایی بهم احترام میزاشتی و برای بوسیدنم اجازه میخواستی،
حتی روز آخر من داشتم گریه میکردم و تو منو میخندوندی،
چه قولایی به من دادی،
ولی یک چیزو خوب یادمه وقتی بهت گفتم قول بده تا سال دیگه همین موقع از هم جدا نشیم؛
ولی تو قول ندادی .گفتی: نمیتونم قول بدم نمیتونم قول بدم چرا که شاید تو کنارم نباشی شاید من کنارت نباشم.
تازه به حرفت رسیدم ،تازه فهمیدم چرا بهم قول ندادی.
نبودی، ولی بودی میفهمی ؟نزدیک نبودی ولی من کامل حست میکردم ،میفهمیدمت، خودتم شاهدی!
الان پشیمونم ،میخوام برم همه چیو هر چی که بود و نبود به مامان بگم و بیام پیشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
بدم میاد از چشای معصوم خائنت.

بدم میاد از چشمایی که یه روزی عاشقشون شدم،

اون چشمای عسلیت کاش شبیه بقیه بود!

+یه روزی تاوان احساس پاکی که نادیده گرفتی و بهش تهمت زدی رو باید بدی!
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
بشین روبه روم و برام از چیزهایی بگو که فکر می کنی.

برای هیچکس مهم نیست...

پ.ن:
با من بگو ای دل این دلخوشی به کجای کارِ تو آمد؟ از کدام کابوس تو را برای صرفِ صبحانه‌ات صدا زد؟ مگر نه کارِ "دلخوشی" همین فراخواندن است؟ با من بگو دل که کدام دلخوشی تو را تکان داد؛ وقتی در قبر ‌مُردی و احتمالِ زنده شدن‌ات را مادرت بالای سرت زار زد؟ کدام دلخوشی به پوست تو دست کشید تا روح‌ات را بال بال زنان به پروازی ابدی هدایت کند؟ آخر دل، نامِ دلخوشی مگر جز اُمید بود؟ اُمید مگر جز نام مَردی شد که کارش ت*جاوز در خلوتی‌ِ کوچه‌های تنگِ غروب بود؟
.
.
این‌جوریه که نشستی، روز به میانه رسیده و یک‌هو می‌بینی غم همه‌‌جات رو برداشته.
.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
من که نگفتم۲۴ ساعته برای من باش ، من فقط گفتم حواست به من باشه ، وقتی تو با من بد میشدی من میرفتم مینشستم ی گوشه به این فک میکردم که چیکار کردم؟ ، انقدر میرفتم تو خودم که یادم میرفت خیلی وقتا همه این فکرا از دوس داشتن زیاده ، از ترس زیاده!

یادته بهت گفتم اگه دلمو خوش کنم به بودنت ، بودن رو بلدی؟

گفتی با بودنت کنار دلم یادم بده.

حالا تو بگو..من نبودم که نموندی؟

آخه دلبر گفته بودم که شبا دلم واسه لهجه شیرین دلچسبت تنگ میشه ..نگفته بودم؟

نگفته بودم من حتی نگرانم که سردت نباشه؟

نگفته بودم که من نگران غذا خوردنتم وقتی میدونم ناهار خونه نمیری سر غذا به فکرتم؟

دلبر من کنارت بودم اونی که نتونست بمونه تو بودی.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
آدم از عشق چی میخواد مگه... جز اینکه طرفش دوسش داشته باشه؟ جز اینکه تشنگیشو برطرف کنه با مهر و دوستی ؟ جز این که یه آهنگ براش بفرسته و بگه حرفای دلمو نمیتونم بهت ساده بگم سخته واسم ولی این آهنگه یه تیکه از حرفای دلمه... جز اینکه بگه تو زیباترین و پاک ترین و مهربون ترین دختر دنیایی و بعضی وقتا هم بگه زبون دراز و شیطونی...آدم مگه چی میخواد از عشق؟؟؟!!!

حالا همه این حرفا و خواسته ها از عشق و یه رابطه عاشقانه به کنار ؛ نباید به جایی برسی که وسط یه رابطه چه تو دلت چه به طرف مقابلت بگی کاش هیچوقت ندیده بودمت ، این خیلی سخته!

کسی که عاشقه هیچوقت این حرفو نمیزنه ،مگه اینکه فکر کنه اضافست ، مگه اینکه فکر کنه دل طرفش دیگه پیشش نیست ، مگه اینکه بریده باشه از این عشق!

عشق وقتی میاد باید زندگیتو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
این خستگی ها و دلخوریا دارن عادت میشن واسم.
یه هفته که گذشت یه روزایی بود که خیلی دلم نیومد براش بنویسم .
اما این روزا خیلی زیاد شده …
دلم می‌خواد برم یه جایی که دلم هیچی نخواد …
می‌دونم حداقل یه شب آروم میخوابم …
یه جایی که همه چیزو از دست دادم ،
به بی حسی کامل رسیدم ...
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
چیزیم نیس،
خودکشیم نمیکنم،
ولی دارم نفرت بالا میارم.
الکی هم اظهار نگرانی نکنین ،حالمو بهم نزنین ،
ناراحتیای دروغیتونم به درد خودتون میخوره.
نمیخوام واسه کسی مهم باشم ،
و کسی واسم مهم نیس .
ولی کاش امیر بود که حرف میزد باهام !
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
که دست ها را بریده و زخم ها را یک به یک چیده بودند ، تنها و بی‌پناه به خاک سپرده شدند .
آن شب ، شب غم‌انگیزی بود .
مثل همیشه ، شب مرگ و شب مرگ و شب مرگ …

این شب ، شبی است که همه‌ی ما با چشمانی اشکبار ، غم‌زده و گریان به سر می‌بریم و ما همه داغدار از این ماتم .
ما را چه شده است ؟
شاید اگر من به جای آن‌ها بودم و در غم‌هایشان شریک می‌شدم ، بی‌شک ، اشک‌هایم این همه غم را نمی‌گرفت .
 
امضا : AINAZ.R

موضوعات مشابه

عقب
بالا