داستان کودک عجوبه های خانه بیل گینز | فائزه کاظمی پور کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع کاظمی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 302
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,782
پسندها
6,229
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
کد داستان کودک: 65
ناظر:
Y yekta.y
نام داستان: عجوبه‌های خانه بیل‌گینز(دردسر سازها)
نویسنده: فائزه کاظمی پور
جنسیت: مناسب دختر و پسر
ژانر: #فانتزی #طنز
محدودیت سنی ندارد.
خلاصه:
عجوبه‌های خانواده‌ی بیل گینز، درواقع تام و ربکا دو قلوهای دردسرساز هستن که تنها کاری که انجام می‌دهند آتیش سوزاندن هست و در این میان بالاخره اتفاقی که نباید بیافتد، رخ می دهد.
پ.ن: براساس واقعیت، تا حدودی خودم یه خواهر و برادر دارم که واقعا رومخن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : کاظمی

AMARGURA

مدیر آزمایشی شعرکده + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
11/8/20
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
33,444
امتیازها
61,573
مدال‌ها
35
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
داستان_کودک.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید!
**تاپیک جامع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,782
پسندها
6,229
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
دست های آغشته به روغنش را با بدجنسی تمام روی هودی سفید و نوی که به تازگی مری از فروشگاه گرفته بود، کشید. حس وحالی شبیه به برنده شدن لاتاری وجودش را گرفته بود به حتم مطمئن بود کارش شاهکارتر از شکستن سرویس چینی به ارث رسیده مادربزرگش توسط ریکا باشد. بعد از اینکه قشنگ دستهایش را پاک کرد و طرحی روغنی بر روی هودی به جا گذاشت اتاق مری را ترک کرد. نفس در سینه‌اش جمع شده بود و از شدت تعجب چشم‌هایش درشت شده بود. امکان نداشت گویی زلزله آمده بود در اتاق مهمان، صندلی‌ها روی هم تلنبار شده بودند و رویشان پر بود از آشغال‌های مختلف از پوست خوراکی بگیر تا ته مانده میوه‌ها تکه‌های خرد شده حاصل از ظرف‌های چینی همه جا پراکنده بود. تام برایش غیر قابل باور بود که ربکا اینطور خلاق و باهوش باشد. آهی از ته دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : کاظمی

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,782
پسندها
6,229
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
ربکا از شدت خوشحالی لبخندی تمسخر آمیز به حالت تخص‌وار تام زد و با بشکن زدن به طرف یخچال رفت تا دلی از عزا در بیاورد و موفقیتش را با کاپ کیک‌های نورمن جشن بگیرد. تام به ناگاه فکری شیطانی به سرش زد ریکسش بالا بود اما ترساندن ربکا و شایدم غرغر‌های خانم هادسون که مدام چغولی او را به والدینش می‌کرد واقعا برایش لذت بخش بود. او باهوش نبود اما بهترین استعدادش تقلید کارهای دیگران بود که آخرش به نابودی ختم می‌شد که اصلا برای اویی که از همان بدو تولد دردسرساز بود چیز مهمی نبود به قول مادر بزرگ پیرش او فقط کمی شیطنت داشت و پیش فعال بود
به سختی صندلی پایه بلند که بیشتر نقش یک بالابر را داشت به طرف پریز برق حل داد او برعکس ربکا کمی لاغر یا شایدم سبک‌تر بود هنوز کمی فاصله داشت با پریز تمام توانش را جمع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : کاظمی

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,782
پسندها
6,229
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
با حس کردن صدای پچ پچ دو‌های اطرافش چشم‌هایش را باز کرد و نگاهی به اطرافش کرد به هر جا می‌خورد، الا اتاق خودش یا بیمارستان تمام اتفاقات که از سر گذرانده بود مانند فیلمی از مقابل چشم‌هایش عبور کرد با صدای خنده ریز کسی به خودش آمد قدش به کوتاهی کوتوله‌های سفید برفی بود؛ اما چهره‌اش متفاوت و شاید ترسناک بود گوش‌های بلند صورتی کک ومکی چشمانی بنفش با دماغی بلند و خوش تراش گویی یک اعجوبه بود و یا شایدم یک جن از سرزمین پریان، تام هیجان زده نگاهش می‌کرد و خواست دهان باز کند و حرفی بزند که آن بنفش پیش دستی کرد و شروع به حرف زدن کرد و چیزی که قابل توجه بود؛ دندان‌های یک ردیف و براقش بود گویی تمام حسن و زیبای که داشت همان دندان‌های مرتب و تمیزش بود.
_ من، موری هستم از خاندان ایگوتوهای پریان .
تام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : کاظمی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا